سخن سردبیر
سخن سردبیر
داوران
شهر تبریز به عنوان یک مرکز مهم جمعیتی در شمال باختر ایران، در نزدیکی گسل شمال تبریز با درازای نزدیک به 150 کیلومتر، قرار دارد. این گسل راستالغز راستگرد، متشکل از دو قطعة گسلی اصلی است که این دو، با الگوی راستپله نسبت به هم آرایش یافتهاند. در پهنة همپوشانی شکل گرفته در میان دو قطعة گسلی یاد شده، جنبشهای راستگرد جوان مسبب پدیداری حوضهای کششی شدهاند.کرانههای این حوضه، با افشانهها و شاخههای گسلی به هم پیونددهنده این دو قطعة گسلی انطباق یافتهاند. رخداد زمینلرزههای تاریخی شدید در گسترة تبریز شاهدی بر جنبایی گسل شمال تبریز از نظر لرزهای است. از این میان دستکم دو زمینلرزة ویرانگر سالهای 1721 (Ms 7.3) و 1780 (Ms 7.4) میلادی را به گسل شمال تبریز نسبت میدهند. پس از زمینلرزة 1780 میلادی، این گسل تا به امروز هیچ رویداد لرزهای بزرگی را تجربه نکرده است. در طی دهههای اخیر، با بهرهگیری از بررسیهای پارینهلرزهشناختی سعی بر شناسایی شمار بیشتری از زمینلرزههای کهن شدهاست. از آنجا که مطالعات پارینهلرزهشناختی صورتگرفته در گسترة تبریز تاکنون بر روی قطعات شمال باختری و جنوب خاوری گسل شمال تبریز متمرکز بوده، در این پژوهش تلاش بر آن است تا پهنه همپوشانی قطعات گسلی یاد شده را مورد مطالعات پارینهلرزهشناختی قرار دهیم. از این رو با مطالعة عکسهای هوایی، تصاویر ماهوارهای و بررسیهای صحرایی، ساختگاه مناسبی برای حفر ترانشه پارینهلرزهشناختی در 6 کیلومتری شمال باختر تبریز (بر روی یکی از شاخههای جوان گسلی پهنة همپوشانی قطعات شمال باختری و جنوب خاوری گسل شمال تبریز)، مکانیابی شد. در ادامه، با حفر ترانشهای عمود بر راستای افراز گسلی و تمرکز بررسیهای پارینهلرزهشناختی در آن، آثار دستکم دو رویداد مهلرزهای شناسایی شد.
برش روته در بلندیهای البرز واقع در شمال خاوری تهران، نهشتههای تریاس را به خوبی نشان میدهد. در این برش واحد سنگی قاعده تریاس بر روی سنگآهک نازک لایه منتسب به سازند نسن به دیرینگی جلفین زیرین با یک ناپیوستگی همشیب قرار دارد. سازند الیکا به دیرینگی تریاس زیرین تا میانی متشکل از لایههای آهکی نازک تا متوسط لایه و همچنین دولومیت ستبر لایه در 9 واحد سنگی به ستبرای 310 متر در ستون قائم وجود دارد که بر روی طبقات آهک نازک لایه سازند نسن حاوی فسیلهای جلفین زیرین و بوکسیت به ستبرای 10 متر به طور همشیب ناپیوسته به واسطه یک لایه شیلی نازک قرار گرفته است. طبقات بالایی سازند الیکا در زیر رسوبات آواری شمشک به طور همشیب و ناپیوسته با تغییر ناگهانی سنگشناسی قرار گرفته است. برخلاف گزارشهای پیشین که قاعده تریاس را در ایران با یک نبود چینهای گزارش کردهاند، قاعده تریاس در برش مورد مطالعه دارای سنی معادل Griesbachian است که نشاندهنده رسوبات تریاس آغازین در برش روته است. 47 گونه و 26 جنس از عناصر کنودونتی و نیز روزنداران در این برش تشخیص داده شده است. لایههای آغازین سازند الیکا از آهک نازک لایه در قاعده، سپس آهک استروماتولیتی و پس از آن آهک صفحهای تشکیل شده است که حاوی عناصر کنودونتی اشکوب گرسباخین از تریاس زیرین است. زیستزونهای زیر در نهشتههای پرمین مربوط به واحد سنگی زیرین سازند الیکا و همچنین رسوبات تریاس زیرین تشخیص داده شده است: 1- Lower Dzhulfian (Nessen Formation): Paraglobivalvulina mira –Pachyphloia iranica Assemblage zone 2- Lower Triassic(Greisbachian) (Elika Formation): Hindeodus parvus Biozone مطابقت دارد: Sweet (1988)این زیستزون نیز با زیستزون جهانی زون سوم که نخستین بار در فلسطین اشغالی توسط Hirsch (1972)گزارش شده است عبارتند است از: Hadrodontina –Pachycladina zone - 3 بخشهای میانی سازند الیکا مرکب از سنگآهکهای نازک تا متوسط لایه ورمیکوله، شیلهای سبز و خاکستری بوده و با توجه به عناصر کنودونتی اشکوبهای: Induan – olenekian از تریاس زیرین را پیشنهاد میکند. این بخش از نظر زیستچینهنگاری قابل همارزی با نواحی مختلفی اروپا از جمله اسلوونی و چکسلواکی است که با زون 7 از زونبندی (Sweet et al., 1971) Lower smithian قابل انطباق است. بنابراین زیستزون تشخیص داده شده در این بخش عبارت است از: 4- Parachirognathus – Furnishius zone. لازم به یادآوری است که در داخل این زون، زیستزون دیگری با عنوان :Neospathodus cristagalli subzone-5 وجود دارد. این زون با زونبندی تریاس زیرین در جنوب چین مطابقت دارد و در انتها واحد دولومیتی که در پایینترین بخش خود حاوی عناصر کنودونتی Anisian – Ladinian است.
پهنه گسلی چشمهنی با طول حدود 100 کیلومتر و روند عمومی شمال خاوری- جنوب باختری در رشته کوههای البرز- اللهداغ قرار گرفته است. این پهنه متشکل از گسلهای بسیاری است که بهطور عمده دارای شیب زیاد °85-40 به سمت شمال باختر یا جنوب خاور هستند. این پهنه متعلق به سامانه گسلی شاهرود و دارای جنبش چپبر است. شواهد ریختزمینشناسی از جمله آبراهههای منحرف شده، مخروطافکنههای جابهجا شده و نهشتههای کواترنری بریده شده نشاندهنده پویا بودن پهنه گسلی چشمهنی در کواترنری هستند. برونزد واحدهای پالئوزوییک و مزوزوییک در مجاورت یا بر روی واحدهای جوانتر به همراه وجود صفحات گسلی با سازوکار راندگی نشان میدهند که دستکم یک سازوکار راندگی در بخشی از دوره تکوین ساختار این گسل وجود داشته است. از سوی دیگر پهنه گسلی چشمهنی بر روی خطواره مغناطیسیF-431 منطبق شده است و به نظر میرسد در نتیجه فعالیت این گسل پیسنگی تشکیل شده است. این پهنه گسلی مرز بین دو حوضه البرز و کپهداغ را شکل داده و یک پهنه گسلی عادی محدودکننده حوضه است که تغییر سازوکار داده و به یک پهنه گسلی راندگی مبدل شده است. این تغییر سازوکار به احتمال در اثر حرکت بلوک ایران به طرف توران و کپهداغ در تریاس و یا پدیده وارون شدگی در کرتاسه پسین روی داده است. به دنبال تجدید سازمان در دگرشکلی ناحیهای در پهنه برخورد عربی- اوراسیا در بازه 3 تا 7 میلیون سال پیش و یا در کواترنری، پهنه گسلی چشمهنی به یک پهنه گسلی با مؤلفه چیره چپبر مبدل شده است.
انرژی زمینگرمایی منبع پاک و طبیعی برای تولید الکتریسته و دیگر مصارف صنعتی است. آتشفشان سبلان در استان اردبیل و در شمال باختری ایران واقع شده است. در سال 1998 بهعنوان اولین اولویت اکتشاف انرژی زمینگرمایی در ایران، برداشت دادههای مگنتوتلوریک و دادههای الکترومغناطیسی حوزه زمان در منطقه سبلان، در 212 سایت انجام شده است. برداشت دادههای مگنتوتلوریک در بازه بسامدی 1- 8192 هرتز در مجاورت محل برداشت دادههای الکترومغناطیسی حوزه زمان انجام گرفته است. مشکل عمدهای که به سبب توزیع بیهنجاریهای سطحی موجب شیفت مقادیر مقاومت ویژه (بدون تغییر فاز) میشود با عنوان اثر استاتیک شیفت مطرح است که در این مطالعه از دادههای الکترومغناطیس حوزه زمان برای حذف این اثرات استفاده شده است. هر دو مد دادههای مگنتوتلوریک به وسیله انطباق با منحنی مربوط به تغییر مقاومت ویژه حوزه زمان (به ویژه در بسامدهای بالا) مورد تصحیح اثر استاتیک شیفت قرار گرفت. مدلسازی یک و دوبعدی بر روی دادههای تصحیح شده با استفاده از نرمافزار WinGlink انجام شده است. از آنجا که ابعاد واقعی مخازن زمینگرمایی از نظر تغییرات مقاومت ویژه سه بعدی است، انجام مدلسازی یکبعدی به تنهایی تقریب صحیحی نیست. اما نتایج مدلسازی دوبعدی با تعیین و مطالعه دقیق استرایک در منطقه تا حد زیادی معتبر است. در این مقاله به منظور دستیابی به موقعیت منبع حرارتی و نحوه توزیع مقاومت ویژه در منطقه، تعداد سه نیمرخ متقاطع با 54 سایت در اطراف آتشفشان سبلان مورد بررسی و مدلسازی دوبعدی قرار گرفت. با ترکیب مقاطع دوبعدی به دست آمده از مدلسازی، امکان دستیابی بهتر به نحوه توزیع مقاومت ویژه در ژرفا و ارائه یک مدل فرضی دو و نیم (5/2) بعدی فراهم شده است. این مدل نشانگر وجود احتمالی مخزن اصلی حرارتی در سمت باختر و جنوب باختر منطقه وتا حد زیادی تأییدکننده نتایج دیگر پژوهشها و اطلاعات زمینشناسی موجود در منطقه است.
در این مقاله، نقش مجموعه دگرگونی گرگان به عنوان منبع زمینزادی فلزات سنگین، در خاکهای نواحی جنوبی گرگان و کردکوی، مورد بررسی قرار گرفته است. به همین دلیل، برخی از پارامترهای مهم شیمیایی خاک از قبیل pH, EC و CEC، و همچنین غلظت فلزات سنگین در 14 نمونه خاک و 6 نمونه سنگ بررسی و تفسیر شده است. برای این هدف، ضریب غنی شدگی، شاخص زمینانباشتگی، ضریب آلودگی و درجه آلودگی خاک به عناصر As، Cd، Co، Cr، Cu، Mn، Mo، Pb، V و Fe، مورد مطالعه قرار گرفته است. از روشهای آماری چندمتغیره، شامل همبستگی پیرسون، آنالیز خوشهای و تحلیل مؤلفه اصلی برای بررسی همبستگیها و روابط پاراژنزی استفاده شده است. نتایجنشان میدهند که مقدار میانگین آهن (80503 پیپیام) بالاتر از حد بیشینه مجاز (پیپیام 70000) و نزدیک به حد آستانه (پیپیام 100000) است. همچنین، مقدار میانگین وانادیم (165 پیپیام) نیز بالاتر از حد بیشینه مجاز (150 پیپیام) ولی بسیار کمتر از حد آستانه (450 پیپیام) میباشد. مقادیر میانگین کروم، نیکل، کبالت و مس در حد مقادیر زمینه و مقادیر سرب، آرسنیک، مولیبدن و کادمیم، کمتر از مقادیر زمینه هستند. محاسبه ضریب غنیشدگی نشان میدهد که آرسنیک و آهن در خاک این مناطق از غنیشدگی متوسط برخوردارند. آهن با شاخص زمینانباشتگی 14/0، غیرآلاینده تا اندکی آلاینده بهشمار میرود. افزون بر این، ضرایب آلودگی آهن، وانادیم و کبالت در حد پایین بوده و در مجموع، خاک این مناطق از نظر کیفیت زیستمحیطی در گروه مناطق فاقد آلودگی یا با آلودگی بسیار ضعیف، طبقهبندی میشود. نتایج حاصل از تحلیلهای آماری دادههای فلزات سنگین نشان میدهند که غلظت این عناصر در خاکهای مشتق از شیستهای پلیتی بهویژه در دره توسکستان در حد کمترین میزان و در خاکهای مشتق از سنگهای با ترکیب بازیک نظیر دره ناهارخوران، در حد بیشترین میزان است. این نتایج، بیانگر منشأ طبیعی زمینزادی فلزات سنگین و نقش ترکیب شیمیایی سنگهای مجموعه دگرگونی گرگان در ورود آنها به خاکهای منطقه است.
کانیسازی مس ورزگ در سنگهای آتشفشانی صورت گرفته است که طبق نقشه 1:100000 قائن به پالئوسن- ائوسنزیرین نسبت داده شده است. سنگهای آتشفشانی زیردریایی محدوده مورد پژوهش بهدو حالت گدازه و آذرآواری دیده میشوند. سنگهای آتشفشانی یادهشده بر پایه مطالعات صحرایی و آزمایشگاهی قابل تفکیک به آندزیت، آندزیت- بازالت، بازالت و رخنمونهای کوچکی از آذرآواریها بهصورت توف هستند. ماهیت این سنگهای آتشفشانی، قلیایی است که از نظر جایگاه زمینساختی، در موقعیت بازالتهای درونصفحهای قرار میگیرند. کانیسازی از نظر بافتی، بهصورت رگه- رگچه، افشان و پرکننده آمیگدالها است. بر اساس مطالعات کانهنگاری کانیهای اصلی مس شامل: کالکوسیت، بتاکالکوسیت، بورنیت، کوولیت، دیژنیت و بهندرت مس طبیعی است. از بین این کانیها، کالکوسیت بیشترین فراوانی را دارد. در بیشتر موارد همرشدی بین کانههای مس دیده میشود. این همرشدی به ویژه بین کانیهای کالکوسیت و کالکوسیتبتا آشکارتر است. عنصر نقره، بهعنوان فاز فرعی (پاراژنز عنصری مس) در این کانسار معرفی شده است. این در حالی است که نقره، فاز مستقلی تشکیل نداده و در شبکه کالکوسیت، جایگزین عنصر مس شده است. مطالعه میانبارهای سیال بر روی سیالهای به دام افتاده در کانی کوارتز انجام شده است. دمای همگنشدگی در میانبارهای سیال، به طور متوسط 230تا250 درجه سانتیگراد است. درجه شوری محاسبهشده در این سیالها، 5تا 6 درصد وزنی نمک طعام است. بنابراین براساس ویژگیهای شناسایی شده، کانسار مس ورزگ قابل مقایسه با کانسارهای مس نوع مانتو و کانسارهای مس نوع Volcanic redbed است که به تازگی این دو نوع کانسار، مترادف خوانده میشوند.
ردهبندی و بررسی ناپیوستگیها در شناخت و حل مسائل زمینشناسی بهویژه در زمینشناسی مهندسی و مکانیک سنگ بسیار اهمیت دارد. امروزه ردهبندی درزهها با استفاده از دو ویژگی شیب و جهت شیب در شبکه استریونت انجام میشود، اما بررسیهای نوین بیانگر آن است که تنها دو عامل شیب و جهت شیب قادر به نشان دادن ویژگیها و رفتار آنها در حل بسیاری از مسائل از جمله پایداری سازههای ژئوتکنیکی نیستند. در این نوشتار از روشی جدید برای ردهبندی درزهها با استفاده از 3 ویژگی درزه در یک محیط نرمافزاری 3 بعدی با استفاده از نرمافزارهای SPSSو Matlab استفاده شده است. همچنین به منظور کاربردی کردن این روش درزههای معدن سنگ چینی نیریز به عنوان مطالعه موردی ردهبندی شد. در بررسی و تحلیل درزهها در این معدن از ویژگی شیب و جهت شیب به همراه نوع پرشدگی به عنوان ویژگی سوم استفاده شده و در ادامه نتایج به دست آمده از این روش با روش معمول دسته بندی با 2 ویژگی مورد مقایسه قرار گرفته است. این مقایسه نشان داد که یک سامانه درزه در روش قدیمی به دو سامانه درزه در روش نوین تبدیل شده است که یک دسته درزه دارای پرشدگی با اکسید آهن و دسته درزه دیگر فاقد پرشدگی است. بررسیها نشان میدهد که دسته درزه بدون پرشدگی در محدوده معدن سبب ریزش و ناپایداری دیوارهها و همچنین سبب رخداد پدیده پوسته شدگی در پاشنه برخی پلهها میشود. در پایان نیز با استفاده از نرمافزار SPSSمنحنی رگرسیون و مقدار کوواریانس برای هر یک از دسته درزههای روش نوین رسم و محاسبه شد. نتایج نشان داد، هر چه جهت شیب درزههایی که فاقد پرشدگی هستند به سمت شمال میل میکند، شیب آنها به 90 درجه نزدیکتر میشود که این امر میتواند کلیدی برای شناخت ناپایداریها و همچنین طراحی و برنامهریزی استخراج در معدن سنگ چینی باشد.
نانوفسیلهای آهکی به دلیل سن کوتاه و گسترش جغرافیایی وسیع ابزار مناسبی برای تقسیمات زیستچینهای دقیق در حد زیرآشکوب هستند. برای بررسی و زونبندی دقیق سازند گورپی برشی از این سازند در شمال باختری شیراز در منطقة بوان مطالعه و بررسی شد. سنگشناسی سازند گورپی در این برش شیل، مارن و سنگآهک است. در طی این بررسی مجموعاً 23 جنس و 46 گونه نانوفسیلی و 14 زیستزون شناسایی شد که شامل زونهای CC14 تا CC26 و نیز زون NP1 (قاعده سازند پابده) هستند. بر طبق این بررسی برای این برش از سازند گورپی سنی معادل سانتونین پیشین تا دانین پیشنهاد شد. حضور نمونههای مربوط به عرضهای جغرافیایی پایین تا متوسط موقعیت جغرافیایی برش بالا را در هنگام رسوبگذاری در عرضهای جغرافیایی پایین با آب و هوای گرم نشان میدهد. همچنین با توجه به حضور گونههای شاخص و زونساز در مرز K/T، پیوستگی رسوبات کرتاسه به پالئوسن در منطقه کاملاً محرز است.
توالی خروجی رخنمون یافته درخاور روستای قز واقع در شمال باختری سبزوار، دربردارنده تنوعی است که میتوان آن را به سه بخش اصلی تقسیم کرد. بخش زیرین با فراوانی برش و توف هیالوکلاستیک، بخش میانی با گدازه آفیریک حفرهدار و بخش بالایی با تناوبی از روانه صفحهای و سنگهای آتشفشانی- رسوبی همراه است. میانلایههای سنگآهک پلاژیک دربردارنده ریززیاهای با سن کرتاسه بالایی (مائستریشتین- مائستریشتین بالایی) است. فراوانی برش هیالوکلاستیک، روانه صفحهای و گدازه حفره- بادامکدار نسبت به گدازه فیریک، گویای تشکیل این توالی در یک آهنگ بازشدگی تند است. سری فراافیولیتی رخنمون یافته در محدوده روستای افچنگ، شامل تناوبی از سنگهای توربیدایتی و آتشفشانی- رسوبی همراه با جریان گدازه،گدازه آفیریک و فیریک و میانلایههای چرت- رایولاریت و سنگآهک پلاژیک است. بررسی دیرینهشناسی این سنگها نیز سن کرتاسه بالایی را بهدست داده که این ایده را تقویت میکند که سری فراافیولیتی به صورت گودالی همزمان در مجاورت پوسته اقیانوسی سبزوار شکل گرفته است. بر پایه نتایج تجزیههای شیمیایی، روانه صفحهای بخش زیرین و گدازه بالشی بخش میانی از توالی خروجی، ویژگیهای OIB را نشان میدهند در حالی که گدازههای آتشفشانی بخش بالایی از توالی خروجی و گدازههای فیریک، آفیریک و جریانی سری فراافیولیتی تهیشدگی آشکار از Nb و تهیشدگی ناچیز ازZr دارند که قابل مقایسه با فعالیت آتشفشانی مناطق فرورانش هستند. بررسی نمودارهای زمینساختی- ماگمایی تمایل OIBو کمانی نمونهها را تأیید میکند و به نظر میرسد که منشأ ماگمای مادر بخشهای زیرین و میانی از توالی خروجی متأثر از برجستگیهای (پلومهای) برخاسته از گوشته بوده است. منبع ماگمای مادر بخش بالایی توالی خروجی و گدازههای سری فراافیولیتی نیز تهی شده بوده که در اثر تأثیر ترکیبات برخاسته از صفحه فرورونده (سیالها- مذاب)، غنیشدگیهای متفاوتی را تحمل کردهاند. جایگاه زمینساختی- ماگمایی توالی خروجی و سری فراافیولیتی با سناریوی فرورانش عمومی پوسته اقیانوسی حاشیه صفحه عربی به زیر خرده قاره ایران مرکزی طی کرتاسه بالایی و در یک حوضه متمایل به پشت کمان قابل توجیه است.
سامانه گسلی شاهرود نقش مهمی را در لرزهزمینساخت البرز خاوری و میانی بازی میکند. در این پژوهش به لرزهخیزی در این گستره و جنوب آن با نگاهی به خردلرزهخیزی آن گستره و بررسی زمینلرزه پنجم شهریور 1389 جنوب دامغان پرداخته شده است. در این بررسی دادههای شبکههای لرزهنگاری محلی سازمان زمینشناسی و اکتشافات معدنی کشور و همچنین دادههای شبکههای لرزهنگاری مؤسسه ژئوفیزیک دانشگاه تهران و پژوهشگاه بینالمللی زلزلهشناسی و مهندسی زلزله برای پردازش سازوکار خردلرزهها و پردازش ویژگیهای زمینلرزه جنوب دامغان و بزرگترین پسلرزه آن به کار گرفته شد. پراکندگی رومرکز خردلرزهها و زمینلرزههای جنوب دامغان در گستره البرز میانی- خاوری و جنوب آن بر جنبایی سامانه گسلی شاهرود و گسل ترود پافشاری میکنند. پراکندگی کانونی زمینلرزهها و سازوکار آنها شیب تند و سازوکار راستالغز چپگرد را برای پارههای باختری سامانه گسلی شاهرود و گسل ترود نشان میدهند. سازوکار زمینلرزهها نشان میدهند سه گسل آستانه، چاشم و فیروزکوه از سامانه گسلی یاد شده، از دیدگاه سازوکار ژرفی یکسان هستند و شاید بتوانند در یک رویداد یگانه مانند یک گسل بزرگ به جنبش درآیند و زمینلرزه بزرگی را به وجود بیاورند. همچنین سازوکار راستالغز چپگرد زمینلرزههای جنوب دامغان نشان میدهد که گسل ترود نیز از دید رفتار لرزهزمینساختی مانند گسلهای البرز خاوری بوده و این گستره میتواند گسل ترود را نیز در بر بگیرد.
سازند نایبند به ستبرای 1750 متر درکوه چال سفید (بخش برزک) واقع در 45 کیلومتری جنوب باختر کاشان و ستبرای 1820 متر در کوه زرد در 6 کیلومتری شمال باختر زفره به منظور تعیین سن دقیق و تفکیک مرز تریاس با آنچه که در منابع متفاوت به عنوان ژوراسیک تعیین شده است و با توجه به ترکیب سنگی مشابه شیل و ماسهسنگی تفکیک ناپذیر به نظر میرسد، نمونهبرداری شد. از مجموع طبقات یادشده 75 نمونه در کوه چال سفید و 22 نمونه در کوه زرد برای مطالعات پالینولوژی برداشت شد و پالینوزوناسیون بر مبنای داینوفلاژلههای شاخص انجام شد. در نتیجه چهار پالینوزون در کوهچال سفید و دو پالینوزون در کوه زرد شناسایى و تفکیک شد. در کوهچال سفید پالینوزون Rhaetogonyaulaxwigginsiiبا سن نورین پیشین تا میانی نمونههای 1 تا 24 و ستبرای 160 متر از برش را در بر میگیرد. پالینوزون Suessia listeri با سن نورین میانی نمونه 25 تا 28 و ستبرای 140 متر را شامل میشود. پالینوزون balmei Hebecysta با سن نورین میانى ـ نورین پسین، با ستبرای 550 متر نمونههای 29 تا 36 از برش مورد نظر را شامل میشود. پالینوزون Rhaetogonyaulax rhaeticaبا سن رتین پیشین ـ میانی با ستبرای حدود 900 متر، از نمونه 37 تا انتهای برش ادامه پیدا میکند. در کوه زرد پالینوزون Hebecysta balmei با سن نورین میانی تا نورین پسین نمونههای 4 تا 15 و ستبرای 442متر را شامل میشود و پالینوزون Rhaetogonyaulax rhaetica با سن رتین پیشین تا میانی نمونههای 16 تا 22 و ستبرای 491 متر را در برمیگیرد. با تعیین سن این طبقات مشخص شد که نهشتههای ژوراسیک در این دو منطقه وجود ندارد و طبقاتی که در منابع زمینشناسی به عنوان نهشتههای ژوراسیک تفکیک شدهاند سن رتین دارند. بر روی این طبقات، نهشتههای کرتاسه با ترکیب آهکی کاملاً متمایز قرار میگیرند. مهمترین عامل احتمالی که باعث حذف طبقات ژوراسیک در این دو منطقه شده است رویداد زمینساختی سیمرینمیانی است که با ایجاد فرازمین و دورههای فرسایشی در چنین مناطقی باعث تشکیل نشدن و حذف رسوبات ژوراسیک شده است.
به منظور شناخت پتانسیل آب زیرزمینی در مناطق کارستی، ژرفایابی مقاومت الکتریکی عمودی در 62 نقطه، تصویربرداری ژئوفیزیک با توموگرافی مقاومت الکتریکی دو بعدی در سه مقطع آرایه شلومبرژه، هشت مقطع با آرایه دوقطبی- دوقطبی، و دو سایت سه بعدی در کارست جنوب باختر ایذه انجام شد. ژرفای نفوذ جریان در مقاطع توموگرافی حاصل از آرایه شلومبرژه حدود 180 متر است که میتواند مناطق مختلف کارست و بهویژه آبخوانهای کارستی ژرفایی را نمایش دهد اما به دلیل آن که فاصله میان سونداژها بین 50 تا 100 متر متغیر است، نمیتوان تصویر آشکاری از حفرات کارستی بهویژه حفرات با اندازه کمتر از 50 متر به دست آورد. نتایج مشخص کرد که توموگرافی ژئوالکتریک دو بعدی با آرایه دو قطبی- دوقطبی و تفکیکپذیری یک و دو متری نسبت به فاصله الکترودی پنج متری، حفرات کارستی را بهتر نمایان میسازد اما فاصله الکترودی پنج متر به دلیل ژرفای تجسس بیشتر، بینش جامعتری نسبت به مناطق مختلف کارستی به دست میدهد، بنابراین قابلیت آن برای تشخیص لایههای آبدار و حفرات کارستی ژرفایی بیشتر است. بررسی مقاومت ژئوالکتریک سهبعدی با اندازهگیری دو بعدی متراکم نیز قابلیت تشخیص گسترش زیرسطحی عوارض زمینشناسی و حفرات کارستی را دارد. بر اساس یافتههای ژئوالکتریک تعیین محل شش حلقه چاه در کارست منطقه انجام گرفت که آبدهی بالای چهار حلقه چاه درآهک آسماری و آبدهی متوسط دو حلقه چاه دیگر در آهک ایلام- سروک در تطابق با یافتههای ژئوالکتریک با آرایههای متفاوت است.
منطقه مورد مطالعه بخشی از پهنه سنندج ـ سیرجان بوده که به طور عمده از سنگهای دگرگونی تشکیل یافته است و دارای سنگهای متنوعی با منشا آذرین اسیدی و بازیک است. مطالعه و بررسی سنگهای دگرگون شده بازیک منطقه حاکی از این است که متاسوماتیسم و دگرریختی مکانیکی دو فرایند اصلی تبلور دگرگونی بوده و تغییرات شیمیایی همراه با پیشرفت متاسوماتیسم و دگرشکلی ایجاد شده است (محمدیها، 1379). آمفیبول و پلاژیوکلاز از جمله کانیهای اصلی موجود در سنگهای بازیک منطقه هستند و در این نوشتار سعی شده است تا ماهیت تغییرات شیمیایی آمفیبولها و پلاژیوکلازهای دگرگونی با توجه به سنگهای میزبان و تغییرات پیشرونده مورد بررسی قرار گیرد. نتایج حاصل از تجزیه میکروپروب کانیهای آمفیبول نشان میدهد که طی میلونیتی شدن گابروها در این منطقه میزان Al2O3 و TiO2 افزایش و میزان MgO و MnO کاهش یافته است و نیز متاسوماتیسم باعث افزایش میزان Al2O3 وNa2O در این کانیها شده است. نتایج تجزیه مربوط به کانی پلاژیوکلاز بیانگر آن است که طی میلونیتی و متاسوماتیتی شدن میزان CaO کاهش یافته و در عوض در اثر متاسوماتیتی شدن میزان Al2O3 وNa2O در آن افزایش مییابد. به طور کلی این تغییرات تحت تأثیر ترکیب شیمیایی توده، شرایط فشار و حرارت، فوگاسیته اکسیژن و حضور فازهای متعادل با این کانیهاست. افزایش میزان Al باعث افزایش جانشینی چرماکیتی در آمفیبولهای سنگهای دگرریخت شده میشود و از طرفی افزایش میزان Na در سنگهای متاسوماتیک، باعث شده که جانشینی ادنیتی در آمفیبول این قبیل سنگها از جانشینیهای شاخص به شمار آید.
در این پژوهش دو برش چینهشناسی از رسوبات ژوراسیک بالایی - کرتاسه زیرین (سازندهای سورمه و فهلیان در زاگرس چینخورده) انتخاب شده است، براساس مطالعه ریزرخساره (400 مقطع نازک میکروسکوپی) سه گونه از ایکنوفسیلهای میکروکوپرولیتسهای سختپوستان شناسایی شدهاند که عبارتنداز : Palaxius decaochetaris , Helicerina siciliana , palaxius tetraochetarius . با توجه به ایکنوتاکسونهای مطالعه شده، دو زون تجمعی برای میکروکوپرولیتسهای سختپوستان شناسایی و معرفی شد. زون تجمعی شماره 1 مربوط به زمان تیتونین تا بریازین است. این زون تجمعی بیشتر شامل دامنه گسترش ایکنوتاکسون isp. palaxius است. زون تجمعی شماره 2 که مربوط به اشکوب والانژینین است شامل گسترش ایکنوتاکسون Helicerina است.
تغییرشکلها و چینخوردگیهای جوان از ویژگیهای آشکار کمربند ساده چینخورده زاگرس است. ساختار مطالعه شده چین مرتبط با گسلش هرمود است که در فارس ساحلی و در بخش جنوبی شهر لار قرار دارد. برای نمایش هندسه ساختار مطالعه شده و ارتباط کینماتیکی آن با بخشهای شمالی و جنوبی، برش ساختاری به درازای 27 کیلومتر در راستای NE-SW تهیه شد. این مطالعه نشان داد که تاقدیس هرمود همزمان با بازسازی دوباره کینماتیکی در هسته تاقدیس لار و افزایش تنشهای افقی حاصل از آن در فرودیواره گسل لار شکل گرفته است. تفسیر تغییرشکلهای جوان پوسته در منطقه بلافصل فرودیواره گسل لار گویای سازوکار رشد تاقدیس هرمود در شکل چین فراکنشی با طول یال ثابت است. برآورد آهنگ نسبی کوتاهشدگی (0mm/yr 2/0 ± 9/0) برای یال جنوبی تاقدیس هرمود نشاندهنده رشد سریع این چین به صورت یک چین جهشی است که با پیشروی سریع گسل هرمود به سمت سطح همراه بوده است. در نتیجه این فرایند مدل کینماتیکی تاقدیس هرمود از یک چین فراکنشی با طول یال ثابت به یک چین خمشی- گسلی برشی تبدیل میشود. برآوردها آهنگ نسبی برپایی برای تاقدیس جوان هرمود را در محل رأس چین mm/yr 1/0±7/0 پیشبینی میکند.
در پژوهش حاضر، غلظت رنیوم در 30 نمونه مولیبدنیت هگزاگونال (2H) و تریگونال (3R) متعلق به رگچههای مراحل مختلف کانیسازی ژرفزاد از 7 کانسار پورفیری مس و مولیبدن کرمان تعیین شد. غلظت رنیوم در مولیبدنیتهای این کانسارها از 49 تا 1449 گرم در تن متغیر بود که در محدوده غلظت رنیوم در کانسارهای پورفیری مس و مولیبدن دیگر مناطق جهان است. مولیبدنیت نوع 3R (میانگین حدود 563 گرم در تن) عموماً غلظت بالاتری از رنیوم را نسبت به مولیبدنیتهای 2H (میانگین 479 گرم در تن) نشان داده است. تغییرات غلظت رنیوم در انواع مولیبدنیتهای نهشته شده در طی مراحل مختلف کانیسازی ژرفزاد، غلظت بیشتر رنیوم در مولیبدنیت نهشته شده با رگچههای مراحل انتقالی و پایانی کانیسازی (نوع B و نوع D) نسبت به مولیبدنیت رگچههای مراحل اولیه (نوع A) را نشان میدهد. این پراکندگی پیشنهاد میکند که رنیوم با سیالهای گرمابی اسیدیتر و سردتر در مراحل میانی تا پایانی تکامل سامانه پورفیری در دگرسانی سیلیسی، سریسیتی و رسی بیشتر تمرکز یافته است. مطالعه حاضر نشان داد که مولیبدنیتهای با مقدار زیاد رنیوم با کانسارهای مس پورفیریی همراه هستند که با عیار میانگین کم از مولیبدن، مقادیر محدود مولیبدنیت و توده نفوذی مولد، حاصل دخالت بیشتر ماگماهای مشتق از جبه نسبت به مواد پوستهای مشخص میشوند. افزون بر ویژگیهای یادشده، فراوانی پلیمورف 3R مولیبدنیت در کانسارها، ترکیب کمتر تفریق یافته و کلسیمیتر تودههای نفوذی مولد کانسارها با مقادیر کمتر رادیوژنی نسبتهای ایزوتوپی استرانسیم و سرب آنها و همچنین رخداد فرایندهای تأخیری دگرسانی و کانیسازی گرمابی کمدما و اسیدی در تاریخچه شکلگیری و تکامل کانسارها از ویژگیهای کانسارهای پورفیری مس و مولیبدن با محتوای زیاد از رنیوم هستند.
در این مطالعه نهشتههای سازند تلهزنگ در حوضه لرستان بررسی شده است. برش قالبی با ستبرای 200 متر شامل سنگآهکهای خاکستری همراه با گرهکهای چرتی و سنگآهکماسهای است که به صورت همشیب و پیوسته بر روی شیل و ماسهسنگهای خاکستری رنگ سازند امیران و در مرز بالایی بهصورت همشیب و ناپیوسته در زیر سازند کشکان قرار میگیرد. از این برش چینهشناسی 160 نمونه برداشت و در آنها 28 جنس و 4 گونه روزنبران کفزی و 6 جنس و 2 گونه جلبک شناسایی شد. سن سازند تلهزنگ در برش مورد مطالعه را به علت شباهت مجموعه روزنبران کفزی با زیستزون Miselanea –Kathina Assemblage Zone (wynd 1965) میتوان پالئوسن پسین (تانسین) در نظر گرفت.
دگرگونی ناحیهای مرتبط با کمان در 147 میلیون سال پیش سبب شد تا سنگهای مافیک مجموعه قوری (جنوب پهنه سنندج- سیرجان)، دگرگونی نوع بارووین با اوج دگرگونی 700 درجه سانتیگراد و 5/8 کیلوبار را تحمل کنند. در اثر این واقعه دگرگونی، سنگهای بالا میگماتیتی شدند. بخشی از مذابهای تولیدشده در میگماتیتها توانایی جدایش یافتند و گرانیتوییدهای ترونجمیتی را به صورت دایکهایی ایجاد کردند. پایداری یا ناپایداری کانیهای دگرگونی در مرحله اوج دگرگونی و میگماتیتزایی و تولید ترونجمیت، سبب کاهیدگی یا افزودگی عناصر خاکی کمیاب و فرعی در آمفیبولیتها و ترونجمیتها شد. بر اساس ضرایب توزیع عناصر نسبت به کانیهای مختلف، عناصر خاکی کمیاب سبک (LREE) در طول ذوب بخشی آمفیبولیتها، عمدتاً به وسیله هورنبلند، گارنت و آپاتیت؛ و در مقابل، عناصر خاکی کمیاب سنگین (HREE) و Y به وسیله آپاتیت و گارنت کنترل میشدهاند. عناصر با قدرتی یونی بالا (HFS) مانند Zr، Nb، Ta و Th به وسیله هورنبلند و ایلمنیت کنترل و توزیع میشدهاند. بررسی عناصر سنگدوست(لیتوفیل) با شعاع یونی بزرگ (LILE)، مانند Sr، Ba و Rb نشان داد که پلاژیوکلاز و بیوتیت عامل اصلی کنترل و توزیع این عناصر هستند. این شواهد پیشنهاد میکند که گرانیتوییدهای ترونجمیتی قوری جزو ترونجمیتهای فقیر از Al هستند که در نتیجه ذوب بخشی گارنت- هورنبلند یک سنگ مادر آمفیبولیتی در حضور پلاژیوکلاز کلسیک پایدار ایجاد شدهاند.
شناخت سیمای زمینشناسی یک منطقه برای تصمیمگیری کاربری آن اهمیت ویژهای دارد. یک مدل زمینشناسی مهندسی میتواند تا حدودی این سیما را روشن نماید. در این تحقیق بر اساس مطالعات و بررسیهای انجام شده، مدل مناسبی که نشان دهنده شرایط کلی زمینشناسی مهندسی رسوبات سواحل باختری دریای خزر است، ارائه شده است. این پژوهش بر اساس مطالعاتزمینریختشناسی، زمینشناسی، رسوبشناسی، آبزمینشناسی و ژئوتکنیک به انجام رسیده است. در این مدل، واحدهای زمین با رفتار مشابه از یکدیگر تفکیک، و ویژگیهای زمینشناسی مهندسی و نیز مـخاطرات زمینشناسی هر یک از واحدها تعیین شده است. این مدل اگرچه نمیتواند جایگزین مطالعات تفصیلی ساختگاه شود اما ابزار بسیار مفیدی در مطالعات مقدماتی ساختگاه خواهد بود و میتوان از آن در برنامهریزی هرچه بهتر مطالعات صحرایی و نیز انتخاب روشهای بهینه مطالعات برای انجام پروژههای عمرانی استفاده نمود.
شمال خاوری ایران از رشته کوههای کپهداغ تا البرز مرکزی یکی از مناطق فعال از دیدگاه لرزهخیزی است. وجود شهرهای بزرگ با پیشینه تاریخی طولانی موجب شده است که دادههای نسبتاً خوبی از تاریخچه فعالیت لرزهای آن در دسترس باشد. گسلهای متعددی در این منطقه وجود دارند که برخی از آنها مورد مطالعات زمینشناختی قرار گرفتهاند و توان لرزهزایی آنها مورد ارزیابی قرار گرفته است، اما در مورد بسیاری از آنها هنوز دادههای کافی وجود ندارد. اندازهگیریهای ژئودتیک اخیر این امکان را بهوجود آورده است که نرخ حرکات راستالغز و کوتاهشدگی در بخشهای مختلف منطقه مورد بررسی قرار گیرد و نمای کلی از آن ارائه نمودهاست. این پژوهش به قابلیت کاربرد این دادهها در ارزیابی خطر زمینلرزه میپردازد. بدین منظور توان لرزهزایی گسل که بر اساس دادههای سنیابی و یا اندازهگیریهای ژئودتیک محاسبه شده است با رویداد واقعی زمینلرزههای دستگاهی و تاریخی منطقه مقایسه شده است. با توجه به گستردگی منطقه و عدم وجود دادههای کافی این مقایسه در مورد یکایک گسلها امکانپذیر نیست از این رو شمال خاور کشور به 5 زون ساختاری تقسیم شده است. مقایسه گشتاور لرزهای رها شده در این زونها با میزان تجمعی سالانه آن حاکی از همخوانی نسبتاً خوب این دادهها دارد و از این رو میتوان با اطمینان بیشتر از دادههای زمینشناسی و ژئودتیک در بر آورد خطر زمینلرزه در این بخش از کشور استفاده نمود.
نهشته سولفید تودهای آتشفشانزاد (VMS) روی- سرب- مس چاه گز، در چند مرحله دگرریخت و دگرگون شده است و در بخش جنوبی پهنه سنندج- سیرجان برونزد دارد. پیکرههـای معدنی، از تودههـای سولفیدی چینهسان، لایهای، صفحهای و عدسـیشکل تشکیل شدهانـد و در راستای º060 تا º070 کشیدگـی نشان میدهند. سولفیدهـای تودهای به همراه سنگهـای میزبان خود 3 مرحله دگرریختـی اصلی (D1, D2, D3) و 2 مرحلـه دگرگونی (M1, M2) در حد رخساره شیست سبز را تحمل کردهاند که همه این رخدادهـا پس از ژوراسیک میانی رخ داده است. کهنترین ساختارهـای موجـود در محـدوده معدنی، لایهبنـدی و برگوارگـی پیوسته (S1) ایجاد شـده در مرحلـه اول دگرریختـی هستنـد که در سنگهـای میزبان فیلیتی- اسلیتی- شیستی حفظ شدهاند. چینهای مرحله اول (F1) در پیکرههای معدنی تشخیص داده نشدهاند، گرچه آنها در ناحیه چاه گز به عنوان چینهایی دارای میل کم تا متوسط رو به شمال باختر و دارای یالهای موازی شناخته شدهاند. هندسه پیکرههای معدنی توسط ساختارهای مرحله دوم (چینها و برگوارگیها) کنترل شده است. چینهای مرحله دوم (F2) میل کم رو به شمال خاور یا جنوب باختر دارند. این چینها بسته تا باز هستند و سطوح محوری آنها شیب زیاد رو به جنوب و شمال دارند. پیکرههای معدنی در بیشتر موارد دچار انتقال یافتگی از لایهبندی- برگوارگی مرحله اول شده و به موازات برگوارگیهای سطح محوری (AS2) و ترکیبی مرحله دوم (ST2) آرایش دوباره یافتهاند. برگوارگی ترکیبی به صورت قائم است و راستای شمال خاور- جنوب باختر دارد. کانیهای سولفیدی موجود در پیکرههای معدنی در طی رخداد تکتونو- حرارتی مرحله دوم، دچار دگرریختی، تحرک و تبلور دوباره دینامیکی شدهاند. ساختارهای مرحله سوم (D3)، کنترلکننده محلی پیکرههای معدنی هستند و چینها و پهنههای برشی را دربر میگیرند.
سازند دالان به سن پرمین بالایی دارای رخسارههای کربناتی با میان لایههای تبخیری، یکی از مهمترین سازندهای مخزنی گازدار در نواحی زاگرس چینخورده و بخشهای وسیعی از خلیجفارس به شمار میآید. رخسارههای مخزنی به ویژه سنگآهکهای اُاُلیتی این سازند به طور عمده مربوط به واحد دالان بالایی است. بر اساس مطالعات رسوبشناسی در واحد دالان بالایی در چاه مورد مطالعه هفت رخساره تشخیص داده شده است که در کمربندهای رخسارهای پهنه کشندی، لاگون و سدهای زیر آبی ماسهای نهشته شدهاند. رسوبات این بخش در یک سکوی کربناتی از نوع رمپ کمشیب مشابه امروزی خلیج فارس تشکیل شده است. فرایندهای دیاژنزی گوناگونی بر این واحد تأثیر گذاشته است. مهمترین فرایندهای دیاژنزی شامل آشفتگی زیستی، میکریتیشدن توسط موجودات میکروسکوپی، نوشکلی، جانشینی، دولومیتیشدن، انیدریتیشدن، فشردگی و انحلال فشاری، سیمانیشدن، انحلال و شکستگی است. با توجه به شواهدی چون انحلال گسترده و تشکیل تخلخلهای قالبی و حفرهای و تشکیل انواع سیمانهای مربوط به محیط جوی (متئوریک) (تیغهای، همبعد و ...) و ترتیب تقدم و تأخر فرایندها میتوان نتیجه گرفت که رسوبات مورد مطالعه، پس از طی محیط دیاژنز دریایی مستقیماً وارد محیط دفنی نشدهاند، بلکه دستکم بخشهایی مانند سد اُاُلیتی (Shoal)، فرایندهای دیاژنزی محیط فراتیک آب شیرین را تحمل کرده و پس از آن دیاژنز محیط دفنی را پشت سر گذاشتهاند.
اسکارن کمتال در 20 کیلومتری شمال خاروانا در آذربایجان شرقی قرار دارد. دگرسانی متاسوماتیک نوع اسکارن در نتیجه نفوذ توده مونزونیتی کمتال به درون سنگهای کربناتی ناخالص کرتاسه بالایی تشکیل شده است. اسکارن کمتال از دو بخش اسکارن بیرونی(اگزواسکارن) و اسکارن درونی(اندواسکارن) تشکیل شده است. اسکارن بیرونی، پهنه اصلی اسکارن در منطقه مطالعاتی بوده و ستبرای آن بین 100 تا 600 متر متغیر است. مطالعات صحرایی و کانیشناسی نشان میدهد که پهنه اسکارن بیرونی شامل بخش غنی از گارنت (زیرپهنه گارنت اسکارن)، غنی از اپیدوت (زیرپهنه اپیدوت اسکارن) و زیرپهنه مرمر است. گارنت مهمترین و شاخصترین کانی کالکسیلیکاتی بدون آب در زیرپهنه گارنت اسکارن است. ترکیب کلی آنها از نوع گروسولاریتی است (Ad33-35)، اما در امتداد شکستگیها، مؤلفه آندرادیتی چیره میشود (Ad66-73). کلینوپیروکسن دیگر کانی فراوان زیرپهنه گارنت اسکارن است که از نظر ترکیب شیمیایی از نوع دیوپسیدی است (Di82.8-85.7). در زیرپهنه اپیدوت اسکارن، کانی مهم و اصلی اپیدوت است و گارنت و کلینوپیروکسن در مقادیر محدودی در برخی نقاط حضور دارند. مطالعات سنگنگاری بیانگر این است که سنگ اولیه زیرپهنه گارنت اسکارن، آهک مارنی و سنگ اولیه زیرپهنه اپیدوت اسکارن، از نوع مارن رسی بوده است. فرایندهای اسکارنیشدن به دو مرحله مجزای پیشرونده و پسرونده قابل تقسیم است. مرحله پیشرونده بیفاصله پس از جایگیری ماگمای مونزونیتی کمتال به درون سنگهای کربناتی ناخالص آغاز شده است. شار حرارتی بالای توده مونزونیتی کمتال موجب دگرگونی ایزوشیمیایی و تبدیل سنگهای آهکی خالص به مرمر و تحول سنگهای آهکی رسدار به اسکارنویید (دگرگونی- متاسوماتیک دو جانبه) شده است. ورود فاز سیال مستقل حاصل از تبلور ماگما به درون شکستگیهای سنگهای درونگیر، مقادیر قابل ملاحظهای از عناصری همچون Fe، Si و Mg را به درون هاله متاسوماتیک وارد کرده که منجر به تشکیل مقادیر قابل توجهی از کانیهای کالک سیلیکاتی بیآب شده است. در مرحله پسرونده، در اثر ورود سیالهای گرمابی دمای پایینتر و فرایندهای هیدرولیز، کربنگیری و سولفیدیشدن، بخشی از کانیهای کالکسیلیکاتی بیآب توسط کانیهای کالکسیلیکاتی آبدار، سولفیدها، اکسیدها و کربناتها جانشین شدهاند. گارنت و کلینوپیروکسن فراوانترین مجموعه کانیشناسی اسکارن کمتال هستند که در دمای کمتر از 550 درجه سانتیگراد تشکیل شدهاند. نبود ولاستونیت در این مجموعه کانیشناسی، همرشدی بلورهای گارنت و کلینوپیروکسن و نبود هاله واکنشی بین این دو کانی و نبود بافتهای جانشینی نشانگر این است که این دو کانی به صورت همزمان در محدوده دمایی430 تا 550 درجه سانتیگراد و فوگاسیته اکسیژن میان 26-10 تا 23-10 تشکیل شدهاند.
نوشتار حاضر نتایج حاصل از مطالعات اخیر باستانشناسی در نیشابور با استفاده از مقاومتویژه الکتریکی و قطبشالقایی برای اکتشاف بخشی از شهر مدفون نیشابور کهن را ارائه مینماید. هدف از این پژوهشها، اثبات کارآمدی و مؤثر بودن این روشها در شناسایی ساختارها و بقایای باستانشناسی مدفون در ایران و مکانهای مشابه بوده است که به طور معمول از خشت و آجر پخته شده ساخته شدهاند. افزونبر چندین نیمرخ (پروفیل) اجرا شده در منطقه، از یک نیمرخ شاهد و نتایج آزمایشگاهی مقاومت ویژه و قطبش القایی بر روی نمونهها نیز استفاده شد. نیمرخ شاهد بر روی بیرونزدگی یک دیوار خشتی انجام شده است. مطالعات صورت گرفته نشان میدهد که این روشها در شناسایی ساختارهایی مانند دیوار، کورههای کهن و سنگ کف که مصالح آنها مقدار زیادی رس دارند، بسیار مؤثر و ارزشمند هستند.
رسوبات پالئوسن سازند امیران در پهنه زاگرس، لرستان، دارای مجموعه گوناگونی از اثر فسیلها با حفظ شدگی خوب است. مطالعه اثر فسیلها در سامانههای آواری مناطق ژرف دریایی این سازند نشان میدهد که اثرفسیلها ویژگی خوبی برای تفکیک مخروطهای زیردریایی و زیرمحیطهای مرتبط با آن هستند. رخسارههای سنگی در بر دارنده اثر فسیلها شامل کنگلومرا، ماسهسنگ، سیلتستون و شیل است. محیط رسوبی نهشتههای مورد بررسی به بخش پایینی تا بالایی مخروطهای زیردریایی ژرف نسبت داده میشود. رخسارههای درون کانال، توربیدایتهای ستبرلایه و نهشتههای بین کانالی به عنوان نهشتههای حاصل از جریانهای خردهدار و توربیدایتی با چگالی بالا تفسیر میشوند. بیشتر اثرفسیلها با حفظشدگی خوب و تنوع بالا در بخش Tcde توالی بوما حاصل از جریان توربیدایتی با چگالی بالا تشکیل میشود. بر اساس تنوع اثرفسیلها، ترکیب ایکنوتاکسونومیک، رفتارشناسی و طرح ریختشناسی، اثرفسیلهای سازند امیران به دو مجموعه پیش و پس از رسوبگذاری تفکیک میشوند. مجموعه پیش از رسوبگذاری دارای اثرفسیلهای گرافولیتها، گریزینگ و ساختارهای تغذیهای هستند. تنوع، رفتارشناسی و طرح ریختشناسی مجموعههای پیش از رسوبگذاری نشان از ایکنوفاسیس نریتس دارد. همچنین، مجموعه پس از رسوبگذاری با اثرات پناهگاهی و تغذیهای نشاندهنده ایکنوفاسیس اسکولایتوس است. ویژگیهای کلی اثرفسیلها نشان میدهد که از بخش نزدیک منشأ به سمت بخش دورتر، در نسبت الگوی رفتاری پناهگاهی کاهش و در نسبت الگوی رفتاری کشتی، تغذیهای و گریزینگ افزایش مییابد.
مجموعه نفوذی پس از برخوردی خشومی- درانجیر به سن ائوسن پسین، شامل دو توده گرانیت خشومی و دیوریت درانجیر در منطقه ساغند، در فاصله 120 کیلومتری شمال خاوری شهرستان یزد و در پهنه ساختاری ایران مرکزی قرار دارد. این مجموعه درون سنگهای دگرگونی کمپلکس چاپدونی تزریق شده و ترکیب سنگشناسی آن از سینوگرانیت، مونزوگرانیت، گرانودیوریت، کوارتزدیوریت تا تونالیت در تغییر بوده و کل مجموعه توسط دایکهای آپلیتی، میکرومونزونیتی تا میکرودیوریتی قطع شدهاست. سنگهای دورگه و آنکلاوهای میکروگرانولار مافیک با ابعاد و اشکال متنوع به فراوانی در این سنگها دیده میشوند. بررسیهای ژئوشیمیایی حاکی از آن است که این سنگها متاآلومین تا اندکی پرآلومین، منیزیمی و از گرانیتهای نوع I و A کلسیمی– قلیایی پتاسیم بالا هستند. الگوهای عناصر کمیاب خاکی بهنجار شده با کندریت هر دو توده و دایکهای وابسته، حاکی از تفریق درون گروهی این عناصر ( 2.72 >(La/Yb)N >41.64) و غنیشدگی LREE و بیهنجاری منفی متوسطEu (Eu/Eu*= 0.63 میانگین) است. رفتارعناصرکمیاب بیانگر کاهش P, Ti, Nb و تمرکز بالای عناصر Ba, Rb, K و Th است که میتواند نشانه آغشتگی ماگمای مافیک با مواد پوستهای باشد. خاستگاه زمینساختی آنها با گرانیتهای کمانهای آتشفشانی (VAG) و درونصفحهای(WPG) همخوانی دارد. ویژگیهای سنگنگاری، ژئوشیمیایی و تکتونوماگمایی این مجموعه نفوذی با گرانیتهای کلسیمی- قلیایی پتاسیم بالا (KCG) شباهت بسیار داشته و همانند بیشتر تودههای گرانیتی KCG، فرایندهای تبلور بخشی و آمیختگی ماگماهای مافیک - فلسیک نقش بسزایی در تحول و تکوین آن داشتهاند.
مطالعه الگوی هندسه چینخوردگیها و تحلیل دگرریختی آنها یکی از مهمترین موضوعات زمینشناسی کمربند کوهزایی زاگرس بهشمار میآید. علت این امر تمرکز بخش عمدهای از مخازن هیدروکربوری شناخته شده در نفتگیرهای تاقدیسی این کمربند است. در این پژوهش، چگونگی تکامل هندسی تاقدیس زیرسطحی آغاجاری واقع در فروافتادگی دزفول، بر اساس اطلاعات ژئوفیزیکی حاصل از لرزهنگاری سه بعدی و دادههای حفاری چاه بررسی شده است. بر اساس برشهای ساختمانی رسم شده، تغییرات هندسی چینخوردگی از پلانژ به سوی میانه تاقدیس مورد توجه قرار گرفته است. همچنین به واسطه عملکرد افقهای گسسته میانی در امتداد محور تاقدیس و عمود بر آن در امتداد قائم پیچیدگیهای هندسی دیده میشود. روند تکامل تاقدیس معرف عملکرد سازوکار چرخش یال و مهاجرت لولا است و گذر از فرم هندسی جعبهای به فرم جناغی با پیشرفت دگرشکلی را نشان میدهد. عملکرد افقهای گسسته میانی و سازوکار چینخوردگی، امکان شکلگیری تلههای اقماری پیرامون تاقدیس اصلی را محتمل نشان میدهد.
از آنجا که انجام مشاهدات ترازیابی دقیق به عنوان با ارزشترین منبع اطلاعات در زمینه تغییرشکل ارتفاعی پوسته زمین فرایندی زمانبر و پرهزینه است، برای استفاده مؤثر از آن در بررسی ژئودینامیک ارتفاعی با دقت و به صورت کنجکاوانه برنامهریزی صورت گیرد. به عبارت دیگر در طراحی و انجام مشاهدات باید ویژگیهای تغییرشکل ارتفاعی در منطقه مورد مطالعه را مد نظر داشت، بهویژه اگر منطقه مورد مطالعه وسیع و تغییرشکل در آن کم و بسیار ناهمگون باشد. هدف اصلی این پژوهش مطالعه ویژگیهای تغییرشکل ارتفاعی در ایران برای اندازهگیریهای ترازیابی دقیق است. نتایج حاصل از این بررسی کمک میکند تا اندازهگیریهای ترازیابی دقیق در مناطقی متمرکز شوند که بیشتر در معرض تغییرشکل ارتفاعی بوده است و یا آگاهی و بررسی تغییرشکل ارتفاعی در این مناطق برتری دارد. برای این منظور، دادههای مختلف زمینشناختی، ژئوفیزیکی، لرزهنگاری، ژئودزی و توزیع جمعیتی کشور در کنار هم قرار گرفته و ارزیابی شدهاند. نتیجه این ارزیابی پیشنهاد یک راهبرد جدید برای ترازیابی دقیق در کشور است که در قالب یک طرح پژوهشی با حمایت سازمان نقشهبرداری کشور و به منظور انجام مطالعات ژئودینامیک ارتفاعی تهیه شده است.