سازمان زمین شناسی و اکتشافات معدنی کشورفصلنامه علمی علوم زمین1023-7429176720080521Hydrogeological and Hydrochemical Studies of Basaltic and Karstic Aquifers in Maku Area in Relation to Geological Formationsمطالعات هیدروژئولوژی و هیدروشیمیایی آبخوانهای بازالتی و کارستی منطقه ماکو در ارتباط با سازندهای زمین شناسی منطقه2135774810.22071/gsj.2009.57748FAاصغر اصغری مقدمدانشگاه تبریز، دانشکدة علوم طبیعی، گروه زمین شناسی، تبریز،ایرانالهام فیجانیدانشگاه تبریز، دانشکدة علوم طبیعی، گروه زمین شناسی، تبریز،ایرانJournal Article20070304Maku area is located in the north of West Azarbaijan, northwest of Iran. In this area, groundwater supplies main water demands for different purposes such as drinking, agriculture and industry. The aim of this research is to study the groundwater hydrochemistry, hydrogeological relation between karstic and basaltic aquifers, determination of probable hydrochemical anomalies and their genesis and suitable methods for removal of these anomalies. For this purpose, in adition to available hydrochemical data, 72 water samples were collected from wells and springs in high and low level groundwater durations and were been analyzed for some trace elements. The results indicate fluoride anomaly in this area. In order to examine the hydrochemistry of the study area, graphical and mass balance methods were used. Both of these methods confirm the basaltic origin of fluoride anomalies. Consequently, hydrogeological relation between karstic and basaltic aquifer is established. Petrologic studies show that basaltic rocks of the area have appropriate conditions for occurrence of fluoroapatite; as a result, fluoroapatitic origin for high concentration of fluoride is identified. The most suitable methods for removal of the fluoride proposed to be adsorption on Defluoron2 and exchanging Cl- with F- by anionic resin in the study area.
<strong> </strong> منطقة ماکو در شمال باختر ایران و شمال استان آذربایجان غربی قرار دارد. مهمترین منابع آبی موجود در این منطقه را آب زیرزمینی تشکیل میدهد، و بخش عظیمی از مصارف شرب و کشاورزی و صنعتی را در این مناطق تأمین میکند. هدف از این تحقیق، مطالعة هیدروشیمی، ارتباط هیدروژئولوژی آبخوانهای بازالتی و کارستی، بررسی بیهنجاریهای هیدروشیمیایی موجود در آبهای زیرزمینی، تعیین منشأ آنها و ارائة روشهای مناسب برای کاهش این بیهنجاریهاست. به این منظور، علاوه بر جمع آوری اطلاعات تجزیه شیمیایی از منابع و سازمانهای مختلف، 72 نمونة آب نیز از چشمهها و چاههای موجود در منطقه در دو بازة زمانی پرآبی و کمآبی جمعآوری و تجزیه شیمیایی شدند. نتایج بهدست آمده، بیهنجاری فلوئور را در منطقه نشان دادند. به منظور بررسی دقیق هیدروشیمی منطقه و منشأ بیهنجاریهای موجود از روشهای ترسیمی و موازنه جرم استفاده شد که هر دو روش، منشأ آذرین این بیهنجاریها را نشان دادند و ارتباط هیدروژئولوژی آبخوانهای کارستی و بازالتی موجود در منطقه را تأیید کردند. مطالعات سنگشناختی وجود شرایط تشکیل کانی فلوئوروآپاتیت در بازالتهای منطقه و منشأ فلوئور و آپاتیتی، غلظت بالای فلوئور در آنها را نشان میدهد. از روشهای متداول برای حذف یون فلوئور، مناسبترین روشها در منطقة مطالعاتی، جذب فلوئور به وسیله Defluoron2 و تبادل یون کلر با فلوئور توسط رزین آنیونی پیشنهاد میشود.
http://www.gsjournal.ir/article_57748_5146440981ccdf006d3e58441085a682.pdfسازمان زمین شناسی و اکتشافات معدنی کشورفصلنامه علمی علوم زمین1023-7429176720080521Comparison of Hydrated and Quick Lime Effects on Geotechnical Properties of Improved Soilمقایسه تأثیر آهک زنده و شکفته بر ویژگیهای ژئوتکنیکی خاک اصلاح شده14215775110.22071/gsj.2009.57751FAسعید هاشمی طباطباییمرکز تحقیقات ساختمان و مسکن، تهران، ایرانعطاء آقایی آراییمرکز تحقیقات ساختمان و مسکن، تهران، ایرانJournal Article20070221 This paper describes the result of a study on the determination of geotechnical properties of improved soil treated by quick lime and hydrated lime. Soil samples are mixed with quick lime and hydrated lime in various portions. The geotechnical properties investigated are compaction characteristics, Atterberg limits, compressive strength and CBR. It is observed that the dry density of soil treated with hydrated lime decreases and the optimum water content increases, while there is no noticeable change in dry density and optimum moisture content of soil treated with quick lime. The plasticity index of admixtures indicates a descending trend; however, it is more pronounced in samples treated by quick lime. Addition of small amount of lime causes significant increase in compressive strength of admixtures and increases with curing time. The effect of the quick lime is more significant than the hydrated lime. CBR tests show a trend similar to that observed for compressive strength tests. The optimum amount of hydrated and quick lime for improvement of the soil is presented.
<strong> </strong>
این مقاله نتایج مطالعات انجام شده به منظور اصلاح خاک با استفاده از آهک شکفته و زنده را ارائه میکند. نمونههای خاک با مقادیر متفاوت آهک مخلوط شدند. ویژگیهای ژئوتکنیکی بررسی شده بر روی نمونهها، شامل ویژگیهای تراکمی، حدود اتربرگ، مقاومت فشاری و CBR است. مشاهدات نشان میدهند که بیشینه وزن مخصوص خشک خاک اصلاح شده با آهک شکفته کاهش و رطوبت بهینه افزایش مییابد. در صورتی که تغییرات قابل ملاحظهای در وزن مخصوص خشک بیشینه و رطوبت بهینه خاک اصلاح شده با آهک زنده مشاهده نشد. شاخص خمیری نمونهها روند کاهشی نشان دادند. اگرچه این روند در نمونههای اصلاح شده با آهک زنده مشهودتر است. افزودن مقدار درصدهای مختلف آهک موجب افزایش قابل ملاحظه در مقاومت فشاری نمونه با افزایش زمان شد. اما تأثیر آهک زنده در افزایش مقاومت فشاری نمونههای اصلاح شده مشهودتر بود، مشابه این روند در آزمایشهای CBR نیز مشاهده شد. مقادیر بهینه آهک شکفته و زنده به منظور اصلاح رفتار مقاومتی خاک ارائه شده است.http://www.gsjournal.ir/article_57751_619efa7159a6c234c8c2da35b2f8c6b9.pdfسازمان زمین شناسی و اکتشافات معدنی کشورفصلنامه علمی علوم زمین1023-7429176720080521The Paleostress Analysis in the East and South East of Tehran(Sorkheh Hessar-Khodjir)تحلیل تنش دیرینه در خاور و جنوب خاوری تهران(سرخه حصار – خجیر)22375778010.22071/gsj.2009.57780FAمهرناز سعادتگروه زمین شناسی، دانشکده علوم زمین، دانشگاه شهید بهشتی، تهران، ایرانسید احمد علویگروه زمین شناسی، دانشکده علوم زمین، دانشگاه شهید بهشتی، تهران، ایرانعبداله سعیدیپژوهشکده علوم زمین، سازمان زمین شناسی و اکتشافات معدنی کشور، تهران، ایرانJournal Article20060827To analyze the paleostress in Sorkheh Hessar – Khodjir area, different shear – fault planes and the associated slickenside lineations are measured. The stress tensor and the variation of the stress direction in the upper Triassic to Oligocene formations are discussed. Numerous shear data are determined from different locations in the study area and categorized into 16 sites according to the stratigraphic age. The main criteria used to identify the sense of slip are accretionary mineral steps, tectonic tool marks, polished and rough facets, and riedel shears. According to the inversion method which includes determination of the mean stress tensor orientation and sense of slip on numerous faults ,all data are classified based on tectonic events and the principal stress axes and corresponding compressional and extensional directions are calculated.
Based on the derived results from the diagrams, it is suggested that a prominent NE- SW compressional stress direction, which is obvious in Mesozoic and the younger Cenozoic formations, caused the deformation of the Mesozoic strata after Mesozoic and was continuous in Tertiary (Oligocene). It seems that a younger N-S stress direction exists and has had effects on both older and younger formations. It is believed that it would be related to one of the last Alpine orogenic phases.به منظور ارزیابی و تحلیل تنش دیرینه در منطقه سرخه حصار- خجیر، سطوح برشی دارای خش لغزش و صفحات گسلی اندازهگیری شده و تانسور تنش و تغییرات جهت تنش در واحدهای سنگی محاسبه شده است. برای این منظور، حدود 170 صفحه گسلی و خش لغزشهای مربوطه در 16 ایستگاه انتخاب شد و پس از اندازهگیری آنها، تحولات تنش از تریاس پسین تا الیگوسن به کمک روش وارون سازی (Inversion Method) بررسی شده است.
پس از گردآوری اطلاعات لازم، دادهها برپایه رخدادهای زمینساختی دستهبندی شده و با استفاده از روش ذکر شده، محورهای اصلی تنش و جهت مربوط به کشش و فشارش در هر ایستگاه به دست آمده است.
با توجه به استریوپلاتها و نتایج حاصل، میتوان جهت تنش فشارشیNE-SW را در سازندهای مزوزوییک غالب دانست. از آنجا که این تنش در سنگهای جوانتر دوران سوم نیز دیده میشود، میتوان گفت که پس از مزوزوییک تا الیگوسن، این تنش سبب دگرشکلی لایههای مزوزوییک شده و در زمان ترشیری ادامه یافته است. از سوی دیگر تنش جدیدتر N-S که سنگهای کهنتر و جوانتر را تحت تأثیر قرار داده نیز مشاهده شده است که مربوط به یکی از فازهای کوهزایی آلپ پایانی است.
http://www.gsjournal.ir/article_57780_08a7219939421c40da4f64db0c4062b9.pdfسازمان زمین شناسی و اکتشافات معدنی کشورفصلنامه علمی علوم زمین1023-7429176720080521Modeling of Minimum Acceptable Target Reserve in Gold Exploration Projectsمدلسازی حداقل ذخیره هدف قابل قبول در پروژههای اکتشاف طلا38455778110.22071/gsj.2009.57781FAاحمدرضا صیادیدانشگاه تربیت مدرس، ایران، تهرانمهدی یاوریدانشگاه تهران، ایران، تهراننرجس سلگیدانشگاه تربیت مدرس، ایران، تهرانJournal Article20070313 Exploration projects need considerable investments. These projects are associated with high techno-economical risks. Therefore, Evaluation of exploration potential is necessary. It is determined in primary stages of exploration whether the deposit reserve is not economic or the grade is less than normal grade, and it may be decided to stop the project. The minimum acceptable target reserve is known as a criterion for determining the economic potential of deposit regarding to techno-economical environment of project. In this research a new model is proposed for determining minimum acceptable target reserves in gold projects. This model is verified through the economic filed data from Zarshpran gold mine. The graph of grade versus tonnage and internal rate of return versus tonnage are demon stared through Excel software. The results of this research could be used as powerful decision making tools in gold exploration projects.
انجام پروژههای اکتشافی مستلزم صرف مقادیر معتنابهی سرمایهگذاری است. این پروژهها با مخاطرات فنی و اقتصادی متعددی همراه بوده و توجه به پارامترهای اقتصادی و میزان جاذبه اکتشافی پروژهها در مراحل اولیه اکتشافی ضروری است. چنانچه در مراحل اولیه اکتشاف مشخص شود که میزان ذخیره ناکافی و غیر اقتصادی است و یا عیار آن پایینتر از حد موردنظر است، میتوان با اطمینان از ادامه اکتشاف صرفنظر کرد. حداقل هدف اکتشافی یکی از معیارهایی است که بهوسیله آن میتوان در آغاز پروژه با توجه به شرایط فنی و اقتصادی محیطی پروژه موردنظر، جذابیت اقتصادی ذخیره را بهطور مقدماتی برآورد کرد. حداقل ذخیره هدف قابل قبول اکتشافی، در واقع معرف ذخیرهای است که با توجه به شرایط پایه تعریف شده، استخراج آن از نظر اقتصادی مقرون بهصرفه است. در این تحقیق، مدلی برای تعیین حداقل هدف قابل قبول ذخایر طلا بر اساس دو معیار حداقل اندازه و حداقل سوددهی ذخیره ارائه و با بهرهگیری از اطلاعات معدن طلای زرشوران اجرا و حساسیت نتایج نسبت به پارامترهای بحرانی مختلف ارزیابی شده است. نتایج این پژوهش میتواند به عنوان الگوی تصمیمگیری در پروژههای اکتشاف طلا مورد استفاده قرار گیرد.http://www.gsjournal.ir/article_57781_9ece8ebca6bebe8c119217e4bac6ed64.pdfسازمان زمین شناسی و اکتشافات معدنی کشورفصلنامه علمی علوم زمین1023-7429176720080521Geotourism in Chabaharزمین گردشگری در چابهار46555778310.22071/gsj.2009.57783FAمحی الدین احراری رودیدانشگاه دریانوردی و علوم دریایی چابهارژیلا شاهرخی خرگردیدانشگاه دریانوردی و علوم دریایی چابهارJournal Article20070620 Regarding different and beautiful geological features, Chabahar is one of the most important geotouristic sites in Iran. The attractive geological landforms are so spectacular that always attract a lot of tourists to the area. Some of the important geomorphological features are mud-volcano, ties cave, Mars land, cliff, lagoons, sand dune, erosion columns, bedding and etc. These geomorphologic features are introduced in details as follow. چابهار با داشتن اشکال زیبا و متنوع زمینشناسی، یکی از مهمترین مناطق زمین گردشگری ایران است. این مناظر جذاب زمینشناسی، آن چنان تماشایی است که همواره گردشگران بسیاری را به این نقطه از ایران میکشاند. از جمله مهمترین این چهرههای زمینریختشناسی میتوان به گلفشانها، غار تیس، کوههای مریخی، پرتگاههای ساحلی، تالابها، تپههای ماسهای، ستونهای فرسایشی، لایهبندی و غیره اشاره کرد که بسیار جذاب و دیدنی است. در زیر به معرفی این جاذبههای زمینشناسی دیدنی پرداخته میشود.http://www.gsjournal.ir/article_57783_1f893eae642d7656dbf3aab69dc57ec5.pdfسازمان زمین شناسی و اکتشافات معدنی کشورفصلنامه علمی علوم زمین1023-7429176720080521Ichnology of Miocene Vertebrate Footprints in the Upper Red Formation, Evan-e-Key Section, East Tehran, Iranاثرشناسی ردپای پستانداران میوسن در سازند سرخ بالایی، برش ایوانکی، خاور تهران56675778410.22071/gsj.2009.57784FAنصراله عباسیگروه زمین شناسی، دانشکده علوم، دانشگاه زنجان0000-0002-9994-9122عبدالحسین امینیدانشکده زمین شناسی، پردیس علوم، دانشگا ه تهرانJournal Article20060514 The Upper Miocene Upper Red Formation in the Evan-e-Key Section is composed of conglomerates, sandstones, mudstones, and thin lenses of evaporates (gypsum). The formation is dominated by gypsiferous mudstones and characterized by fining-up cycles in this area. The whole formation occurs as a fining upward megasequence, in which the sandy facies dominate the lower half and muddy facies the upper half. Gypsum layers, up to 10 meters thick, are locally observed in the basal part. The formation has suffered an extensive weathering in the region, as a result of which primary features (e.g. sedimentary structures, trace fossils) are partially obscured. In the sandy units of the middle part of the formation some vertebrate footprints are observed, which are locally deformed due to intensive weathering of the rocks. Two types of Carnivoripedida footprints however, are distinguished and described here, so that well preserved <em>Chelipus </em>isp. is related to Felidae. Depositional environments including alluvial fans with abundant debris flows, gravelly bed load braided systems with wide flood plains and local swamps provided a good opportunity for development of the track makers. The transverse and longitudinal bars within the channels, levees, and over-bank sub-environments were found more suitable for development and preservation of the footprints. Comparing with other sections of the formation (e.g. Qum area), desirable climate was found a major control on development of the vertebrate track maker in the Evan-e-key area.سازند سرخ بالایی در برش ایوانکی از توالی کنگلومرا، ماسه سنگ، گلسنگ و افقهای تبخیری (gypsum) با برتری گلسنگهــــای ژیپسدار (gypsiferous mudstones) تشکیل شده است که درتوالیهای ریز شونده به سمت بالا (fining upward) مرتب شدهاند. این سازند خود به صورت یک بزرگ توالی (megasequence) ریز شونده به سمت بالاست، به گونهای که نیمه زیرین با برتری ماسه سنگ و نیمه بالایی با چیرگی گلسنگ مشخص است. در قاعده این سازند لایههای ژیپس تا ستبرای ١٠ متر مشاهده میشوند. بخشهای مختلف این سازند، بویژه ماسهسنگها دچار هوازدگی شدهاند. در لایههای ماسهسنگی بخشهای میانی این سازند آثار ردپای پستانداران یافت میشود که عمدتاً به علت هوازدگی، تغییر شکل یافته و به صورت گودیهایی در سطوح لایهبندی باقی ماندهاند. در این میان، دو اثر ردپای خوب حفظ شده مربوط به راسته گوشتخواران (Carnivoripedida) تشخیص داده شد که یکی از آنها ایکنوجنس<em>Chelipus </em>isp. است که متعلق به گربهسانان میباشد. محیطهای رسوبگذاری رخسارههای این سازند، مخروط افکنههای با فراوانی جریانهای خردهدار، سامانة رودخانهای بریده بریده با برتری بار بستر شن و ماسهای با دشتهای سیلابی گسترده و دریاچههای وسیع کویری همراه با باتلاقهای محلی تعیین شده است که اثر ردپای پستانداران به طور عمده در رسوبات نرم و شکلپذیر پشتههای کناری و طولی درون کانالها، حاشیه کانالها (overbank) و خاکریزهای طبیعی (Levee) بر جای مانده است.
http://www.gsjournal.ir/article_57784_26c53ad127be0850083ad6bd29b33d48.pdfسازمان زمین شناسی و اکتشافات معدنی کشورفصلنامه علمی علوم زمین1023-7429176720080521Petrology, Geochemistry and Tectonomagmatic Setting of the Silijerd Intrusion, Northwest Savehسنگشناسی، ژئوشیمی و جایگاه زمینساختی - ماگمایی توده آذرین نفوذی سیلیجرد، شمال باختر ساوه68855778510.22071/gsj.2009.57785FAحبیب الله قاسمیدانشکده علوم زمین، دانشگاه صنعتی شاهرود، شاهرود، ایران0000000154469961اکبر رمضانیدانشکده علوم زمین، دانشگاه صنعتی شاهرود، شاهرود، ایرانعلیرضا خانعلی زادهدانشکده علوم زمین، دانشگاه صنعتی شاهرود، شاهرود، ایرانJournal Article20050404 Silijerd intrusion with an age of Late Eocene – Oligocene (39.23.2 Ma) is located in Uromeyeh-Dokhtar magmatic arc, central Iran structural zone, northwest Saveh. This intrusion is composed of a continuous compositional range including: diorite/gabbro, granodiorite, syeno-monzogranite and alkali granite intruded into the Eocene volcanic and pyroclastic rocks.
Variation diagrams showing trends of major and trace elements indicate a continuous compositional range and a comagmatic origin for these rocks. Trends of compatible- incompatible elements indicate the important role of fractional crystallization in the genesis of these rocks. All samples are metaluminous with medium-high K with calc-alkaline nature. High values of Rb, Sr, K, U, Th, Zr and Ba and high ratios of K<sub>2</sub>O/Rb and FeO/MgO indicate the similarity of the rocks of this intrusion with the rocks of continental margin magmatic arc intrusions. Depletion in Nb,P,Ta and Ti and enrichment in K,Sr,Rb,Cs and Ba are obvious in the spider diagrams of these samples. The enrichment in LILE and depletion in HFSE reveal the I-type metaluminous magmatism of volcanic arcs (VGA). Whole rock <sup>87</sup>Sr/<sup>86</sup>Sr ratios of this intrusion range from 0.704759 to 0.705166 and it can be correlated with the values of these ratios in the mantle and lower crust sources and low contamination of their magmas with upper crust.
Existence of K-feldspar megacrysts and mafic microgranitoid inclusions in this intrusion, high abundances of La and Ce , V enrichement in mafic terms and low whole rock <sup>87</sup>Sr/<sup>86</sup>Sr ratios of this body, suggested a partial melting of mantle wedge, subducted oceanic crust (metabasaltic sources) or lower continental crust (metatonalitic sources) origins for it. The discrimination tectonic setting diagrams also indicate an I-type continental volcanic arc magmatism for this intrusion.
توده آذرین نفوذی سیلیجرد در شمال باختر ساوه به سن ائوسن بالایی- الیگوسن(2/32/39 میلیون سال) در کمان ماگمایی ارومیه- دختر از زون ساختاری ایران مرکزی قرار دارد. این توده دارای طیف ترکیب سنگشناختی پیوسته مشتمل بر آلکالیفلدسپار گرانیت، سینو تا مونزوگرانیت(گرانیتهای معمولی)، گرانودیوریت و دیوریت/گابرو بوده، در سنگهای آتشفشانی و آذرآواری ائوسن تزریق شده است.
روندهای تغییرات اکسیدهای عناصر اصلی، کمیاب و کمیاب خاکی نمونههای بخشهای مختلف این توده حاکی از پیوستگی طیف ترکیب سنگی و خویشاوندی آنهاست. روندهای تغییرات در نمودارهای عناصر سازگار و ناسازگار در برابر یکدیگر نشان میدهند که این ارتباط از نوع تبلور تفریقی است. تمامی نمونهها دارای ماهیت متاآلومین و ماهیت کلسیمی- قلیایی پتاسیم متوسط- بالا هستند. مقادیر بالای عناصر Zr, Th, U, K, Sr, Rb و Ba ، نسبتهای بالای K<sub>2</sub>O/Rb و FeO/MgO حاکی از شباهت سنگهای این توده با سنگهای تودههای آذرین کمانهای ماگمایی حاشیه قارههاست. نمودارهای عنکبوتی چندعنصری این نمونهها نیز حاکی از تهیشدگی آنها از عناصر P, Nb, Ta و Ti و غنیشدگی آنها از عناصر Cs, Rb, Sr, Kو Ba میباشد. غنیشدگی نمونهها از LILE و تهیشدگی آنها از HFSE بیانگر ماگماتیسم متاآلومین نوع I کمانهای آتشفشانی(VAG) است. مقادیر نسبتهای ایزوتوپی <sup>87</sup>Sr/<sup>86</sup>Sr سنگکل نمونههای این توده از 704759/0 تا 705166/0 متغیر بوده با مقادیر این نسبت در سنگ منشأ گوشتهای و پوسته زیرین و مقادیر اندک آلایش ماگمای آنها با پوسته بالایی مطابقت دارد.
وجود درشت بلورهای فلدسپار پتاسیم و میانبارهای میکروگرانیتوییدی مافیک در این توده، فراوانی بالای La و Ce ، غنیشدگی از عنصر Vدر نمونههای مافیک و نسبت پایین <sup>87</sup>Sr/<sup>86</sup>Sr سنگکل این توده گویای آن است که ماگمای این توده از ذوب بخشی گوه گوشتهای، پوسته اقیانوسی فرورونده(بازالت دگرگون شده) یا پوسته قارهای زیرین(تونالیت دگرگون شده) حاصل شده است. نمودارهای مختلف تمایز محیط زمینساختی نیز حاکی از وابستگی این توده به ماگماتیسم نوع I کمانهای آتشفشانی حاشیه قارههاست.http://www.gsjournal.ir/article_57785_1e69aa928dafbdb28ffd9bdb492a9ee1.pdfسازمان زمین شناسی و اکتشافات معدنی کشورفصلنامه علمی علوم زمین1023-7429176720080521Petrography and Alteration of Chehelkureh Copper Deposit: Mass Balance of Elements and Behavior of REEسنگ نگاری و دگرسانی کانسار مس چهل کوره، شمال باختر زاهدان: موازنه جرم و رفتار عناصر نادر کمیاب861015778610.22071/gsj.2009.57786FAمحمد معانی جوگروه زمینشناسی، دانشکده علوم زمین، دانشگاه شهید بهشتی، تهران.0000-0001-7843-419Xایرج رساگروه زمینشناسی، دانشکده علوم زمین، دانشگاه شهید بهشتی، تهران.دیوید لنتزگروه زمینشناسی، دانشگاه نیو برونزویک، کانادا.Journal Article20061210 Chehelkureh copper deposit is located in Kuh-e-Lunka area, 120 km NW of Zahedan (SE of Iran). The host rocks of mineralization are intercalated Eocene turbiditic greywackes, siltstones, and shales (flysch). They are folded with N-S trend and the eastern limb of this fold has been drag folded. Several stocks and dykes of granodiorite to quartz monzodiorite and granite compositions intruded the turbidites, converting them locally to hornfels. These intrusions are oriented parallel to the major NW-SE fault set. The Chehelkureh ore field comprises numerous irregular lenses and veins. The ore field extends for 1500m in N23°W direction, and is displaced by late brittle faults striking roughly E-W. The fault and fracture filling ores include quartz, dolomite, ankerite, siderite, calcite, and lesser amounts of pyrrhotite, arsenopyrite, pyrite, chalcopyrite, sphalerite, galena, Se-rich galena, marcasite, molybdenite, ilmenite, and rutile. Assay data from 39 drill holes show high contents of base metals, with an average of 1.48% Cu, 1.77% Zn, 0.85% Pb (4.1% Cu+Zn+Pb), and silver (average 22 ppm in 45 samples). The ores are not so enriched in gold (0.14 ppm on average in 45 samples).
A composite sample of least-altered greywackes and shales (host rocks) is used for comparison with mineralized samples. Mass-balance calculations were carried out to quantify chemical changes resulting from different alteration episodes. With the low solubility and low variance of Al (Al<sub>2</sub>O<sub>3</sub>) in moderately altered sedimentary country rocks compared with many other immobile trace components, Al<sub>2</sub>O<sub>3</sub> is used as an immobile component for mass-balance calculations. There is a net mass increase in Fe<sub>2</sub>O<sub>3</sub><sup>T</sup>, and MgO and a net mass decrease in Na<sub>2</sub>O, CaO, K<sub>2</sub>O, and SiO<sub>2</sub> with chloritization. Carbonatization shows Fe<sub>2</sub>O<sub>3</sub><sup>T</sup>, and MgO enrichment and SiO<sub>2</sub> and Na<sub>2</sub>O depletion, implying that ankerite, siderite and dolomite are predominant phases. SiO<sub>2</sub> is enriched in silicified samples and depleted in other alteration types. There is no mass change in Cu, Pb and Zn with kaolinization, but these elements are enriched in other alteration types. Hg is enriched in all alteration types except kaolinization, which may even show a slight depletion. Samples from gossan with silicification showed an increase in SiO<sub>2</sub>, Fe<sub>2</sub>O<sub>3</sub><sup>T</sup>, Cu, Pb, Hg, and Zn and a decrease in MgO, Na<sub>2</sub>O, CaO, and K<sub>2</sub>O. Some trace and major elements have high variance in different alterations and are more complicated to interpret, such as P<sub>2</sub>O<sub>5</sub>, MnO, Ni, Co, and Rb.
The REE contents of the composite host rock sample are enriched in the LREE relative to the HREE and moderately depleted in Eu and Ho. As a whole, samples with kaolinization and carbonatization (ankerite and siderite) have been enriched in REE contents and other wallrock alteration, including chloritization, dolomitization, kaolinization, minor sericitization, and silicification, are depleted in REE. SEM-EDS evidence indicates that enrichment of REE-bearing phosphates, such as monazite, occurred with carbonatization and kaolinization assemblages.
کانسار مس چهلکوره، در منطقه کوه لونکا، در 120 کیلومتری شمال باختر زاهدان (جنوب خاور ایران) قرار دارد. سنگهای میزبان کانیسازی، توربیدیتهای ائوسن (فلیش)، شامل گریوک، سیلتستون و شیل است که در منطقه مورد مطالعه، یک تاقدیس با روند N-S را تشکیل دادهاند. پهلوی خاوری این چین دارای ریزچینهای متعددی است. چندین استوک و دایک گرانودیوریتی، کوارتزمونزودیوریتی و گرانیتی در نهشتههای توربیدیتی نفوذ کردهاند و به طور محلی هورنفلس ایجاد شده است. این تودههای نفوذی به موازات گسلهای اصلی با جهت NW-SE قرار دارند. توده معدنی در چهلکوره، به صورت عدسیها و رگههای متعدد با شکل نامنظم است. محدوده ذخیره مس دارای امتداد کلی W°23 Nبا طول 1500متر است و توسط گسلهای خاوری- باختری جابهجا شده است. کانیسازی در مناطق شکستگی و گسلی صورت گرفته و شامل کوارتز، دولومیت، آنکریت، سیدریت و کلسیت، همراه با پیروتیت، ارسنوپیریت، پیریت، کلکوپیریت، اسفالریت، گالن، گالن غنی ازSe ، مارکازیت، مولیبدنیت، ایلمنیت و روتیل است. به رغم مقادیر بالای میانگین عیار فلزهای پایه شامل 4/1% مس، 77/1% روی، 85/0% سرب (1/4% Cu+Zn+Pb)، با توجه به دادههای حاصل از 35 گمانه، مقدار میانگین نقره ppm 22 و طلا ppm 14/0 (در 45 نمونه) است.
یک نمونه مرکب از سنگهای میزبان چهلکوره، شامل ماسهسنگ و شیل، به عنوان نمونهای با کمترین دگرسانی برای مقایسه با نمونههای کانیسازی شده به کار رفته است. محاسبات موازنه جرم (Mass balance) برای تعیین کمی تغییرات شیمیایی مراحل مختلف دگرسانی انجام شده است. با توجه به تحرک بسیار کم و تغییرات پایین(Al<sub>2</sub>O<sub>3</sub>) Al در سنگهای میزبان رسوبی نسبتاً دگرسان شده، این عنصر به عنوان جزء نامتحرک، برای محاسبه موازنه جرم به کار برده شده است. در دگرسانی کلریتی، یک افزایش جرم درFe<sub>2</sub>O<sub>3</sub><sup>T</sup> و MgO و یک کاهش جرم در SiO<sub>2</sub> و Na<sub>2</sub>O, CaO, K<sub>2</sub>O وجود دارد. دگرسانی کربناتی با افزایشFe<sub>2</sub>O<sub>3</sub><sup>T</sup> و MgOو کاهش SiO<sub>2</sub> وNa<sub>2</sub>O همراه بوده است که دلالت بر چیرگی آنکریت، سیدریت و دولومیت از میان کانیهای کربناتی دارد. SiO<sub>2</sub> در نمونههای سیلیسی شده، غنی و در دیگر انواع دگرسانی، تهی شده است. همراه با کائولینیتی شدن، تغییری در Cu و Pb Zn, دیده نمیشود، اما این عناصر در سایر دگرسانیها غنی شدهاند. Hg در تمامی دگرسانیها به استثنای دگرسانی کائولینیتی غنی شده است و حتی در بعضی نمونهها تهیشدگی جزئی نشان میدهد. نمونههای گوسان، با دگرسانی سیلیسی، یک افزایش در SiO<sub>2</sub> و Fe<sub>2</sub>O<sub>3</sub><sup>T</sup>, Cu Pb, Hg, Zn, و یک کاهش درK<sub>2</sub>O وMgO, Na<sub>2</sub>O, CaO نشان میدهند. تغییرات بالای مقادیر بعضی از عناصر کمیاب و اصلی در دگرسانیهای مختلف، پیچیدهتر از آن هستند که تفسیر شوند، مانند Rb وP<sub>2</sub>O<sub>5</sub>, MnO, Ni, Co.
در نمونه مرکب چهلکوره، غنیشدگی از LREE در مقایسه با HREE صورت گرفته است و یک تهیشدگی نسبی در مقدار Eu وHo مشاهده میشود. به طور کلی، نمونههای همراه با دگرسانی کربناتی (سیدریت و آنکریت) و کائولینیتی به طور توأم، دارای غنیشدگی از REE هستند، ولی در دیگر دگرسانیهای سنگهای دیواره مانند دگرسانیهای دولومیتی، کلریتی، کائولینیتی، سیلیسی و سریسیتی از لحاظ REE تهیشدگی وجود دارد. بر اساس مطالعات انجام شده با دستگاه SEM-EDS، علت غنیشدگی REEدر دگرسانی توأم کربناتی (سیدریت و آنکریت) و کائولینیتی را میتوان حضور فسفاتهای حامل REE و Th، نظیر مونازیت دانست.http://www.gsjournal.ir/article_57786_ba8bc176987c51b4611d6bbd09eadb63.pdfسازمان زمین شناسی و اکتشافات معدنی کشورفصلنامه علمی علوم زمین1023-7429176720080521Estimation of Kinetic Model of Magnesite Dissolution in Nitric Acidتعیین مدل سینتیکی انحلال منیزیت در اسیدنیتریک1021075778710.22071/gsj.2008.57787FAحسین آتشیدانشکده مهندسی شیمی، دانشگاه سیستان و بلوچستان، زاهدان، ایرانجعفر رهنما راددانشکده علوم پایه، دانشگاه آزاد اسلامی واحد زاهدان، زاهدان، ایرانJournal Article20051231 The effect of temperature, mixer ratio and acid thickness on the rate of magnesite dissolution in nitric acid was investigated in this laboratory research. <br />The result shows dissolution rate increases with rising temperature when the size of particles is reduced. At the beginning of the reaction, thicker acid increases the rate of dissolution but as the acid grows thicker not only there is no overwhelming changes obvious but also extends the duration due to product layer formed on the mineral grain surface during the reaction. This has less effect on thinner acid and smaller particles. <br />The kinetic results shows that magnesite minerals dissolution in nitric acid follows the kinetic model , Optimized laboratory conditions are a temperature of 30 oC, nitric acid thickness of 50 %, size of particles: 250-297 ., mixer ratio of 300 rounds per min. and reaction duration of 170 min. <br /> در این پژوهش تأثیر دما، زمان استخراج، سرعت دور همزن، غلظت اسید و اندازه ذرات بر آهنگ انحلال کانیهای منیزیت در اسید نیتریک در آزمایشگاه تحقیق شد و نتایج آن نشان داد که آهنگ انحلال با کاهش اندازه ذرات و بالا رفتن دما افزایش مییابد. افزایش غلظت اسید در ابتدای واکنش منجر به افزایش سرعت انحلال شده و در غلظتهای بالاتر نه تنها تغییرات قابل توجهی در روند انحلال مشاهده نشد بلکه در مجموع، باعث افزایش زمان عملیات استخراج نیز گردید. این امر به دلیل تشکیل لایه محصولات بر سطح ذرات کانی در حین واکنش و در نتیجه مقاومت در برابر انحلال کانی است، که در مورد غلظتهای پایین و با ذرات ریزتر، تأثیر کمتری را نشان میدهد. نتایج سینتیکی به دست آمده بیانگر این است که اسیدشویی کانی منیزیت در اسید نیتریک از مدل سینتیکی پیروی میکند و شرایط بهینه آزمایشها، در دمای30 درجه سانتیگراد، با غلظت اسید نیتریک 50 درصد، اندازه ذرات 297-250 میکرون، سرعت همزن300 دور در دقیقه و زمان واکنش 170 دقیقه است.http://www.gsjournal.ir/article_57787_e2b574e3bd5a4caa65f20780a997e105.pdfسازمان زمین شناسی و اکتشافات معدنی کشورفصلنامه علمی علوم زمین1023-7429176720080521Vertebrate Fossils Study and Exploration of Maragheh Formationمطالعه و اکتشاف فسیلهای مهرهداران واحد سنگچینهای مراغه1081155781010.22071/gsj.2009.57810FAزین العابدین پورابریشمیدانشکده علوم ، دانشگاه تبریزامیر حسین کوکبی نژاددانشگاه آزاد اسلامی، واحد مراغهغلامرضا زارعسازمان حفاظت محیط زیست، موزه تاریخ طبیعی ایرانامید دبیریسازمان حفاظت محیط زیست، موزه تاریخ طبیعی ایرانJournal Article20070509 Maragheh informal Formation is widely extended on the Sahand hillside and Maragheh city. Based on lithology and sedimentary facies, Maragheh Formation is divided into two members: lower member in the studied area (Mordagh area - Aghajery) consists of marl, tuff, tuffaceous sandstone with several fossiliferous layers. Upper member has more extent and thickness than the lower member and the facies variation are accompanied by increase of tuffaceous layers with diatomit and fish debries. In the Gorg Darreh –Mordagh area four geologic sites were excavated and investigated for vertebrate fossils. The samples obtained in this study from above mentioned sites consist of Ivory of mastodont, Ivory of phiomia, Monkey teeth, radius and ulana bones of elephant, cervid, gazelle and hipparions. The sequence of Maragheh Formation mostly consists of fluvial deposits, therefore its dating is difficult. However, it displays different ages from 7Ma to 12.5Ma respectively based on the vertebrate fossils such as <em>hipparion</em> sp. ,.سازند غیررسمی مراغه در دامنه سهند گسترش زیادی دارد. این سازند از نظر سنگشناسی و رخساره رسوبی به دو عضو زیرین و بالایی تقسیم میشود: عضو زیرین در منطقه مردق تا آغاجری شامل تناوبی از مارن، توف، ماسهسنگ توفی و دارای چندین افق فسیل مهرهدار است. عضو بالایی گسترش و ستبرای زیادی نسبت به عضو زیرین دارد و در این عضو، لایههای توفی افزایش مییابد که دارای دیاتومیت و آثار فسیل ماهی است. در دره گرگ در شمال روستای مردق چهار سایت زمینشناسی حفاری شد و فسیلهای متنوعی از مهرهداران کشف و استخراج شد. از فسیلهای یافت شده در این پروژه میتوان به دندان اسب، عاج فیل ماستودونت، عاج فیل فیومیا، دندان میمون و نیز قطعاتی از اسکلت فیل، گوزن، آهو، هیپاریونها و غیره اشاره کرد. توالی سازند مراغه حاصل تهنشینی رسوبات رودخانهای، مردابی، دریاچهای و دشت سیلابی است و با توجه به مجموعه فسیلی یافت شده همچون انواع هیپاریونها و مقایسه آنها با فسیلهای دیگر نقاط جهان، سن 5/12 تا 5/7 میلیون سال پیش را میتوان برای زمان تشکیل رسوبات منطقه در نظر گرفت. http://www.gsjournal.ir/article_57810_4ad8bc85608eae94e9398bebfc5d21aa.pdfسازمان زمین شناسی و اکتشافات معدنی کشورفصلنامه علمی علوم زمین1023-7429176720080521Investigation of Zefreh Dolomite as a Refractory Raw Material and Preparation of Dolomite Zirconia Bricksبررسی دولومیت زفره به عنوان ماده اولیه نسوز و تهیه آجردولومیت زیرکنیایی1161235781110.22071/gsj.2009.57811FAخالده طهماسبی پورسازمان زمینشناسی و اکتشافات معدنی کشور، تهران، ایرانسید محمد پورمعافیShahid Beheshti University, Faculty of Earth Sciences, Tehran, IranJournal Article20070109 In this study, samples from Zefreh dolomite mine were characterized by X-ray diffraction and microscopic study. Dolomite samples were heated up to 1700ºC to produce doloma. Zircon and zirconia were used for preparation of dolomite – zirconia refractories. Samples containing different contents of zirconia and zircon were heated up to 1600 ºC. Apparent porosity, bulk density, X-ray diffraction, cold compressive strength, hydration resistance tests and SEM studies were carried out on the fired samples. Results show that samples containing zirconia have higher quality than samples containing zircon without additives. برای انجام این تحقیق از معدن دولومیت زفره نمونهبرداری شد. سپس برای شناسایی ماده خام آزمایشهای تجزیه شیمیایی، پراش پرتو ایکس و مطالعات میکروسکوپی صورت پذیرفت. نمونههای خام تا 1700 درجه سانتیگراد حرارت داده شدند که طی آن دولومیت (Ca,Mg) (CO3)<sub>2</sub> به دولوما (CaO,MgO) تبدیل شد. برای تهیه نمونههای دولومیت زیرکنیایی از زیرکن (ZrSiO4) (شوروی سابق) و زیرکنیا ZrO2)) (آفریقای جنوبی) استفاده شد. نمونههای حاوی درصد مختلفی از زیرکن و زیرکنیا تا 1600 درجه سانتیگراد در زمان معین حرارت داده شدند. آزمایشهای تعیین درصد تخلخل ظاهری، وزن مخصوص، پراش پرتو ایکس، استحکام فشاری سرد، مقاومت آبگیری و مطالعات میکروسکوپ الکترونی (SEM) روی نمونههای پخته شده انجام پذیرفت. نتایج نشان داد که نمونههای تهیه شده از زیرکنیا نسبت به زیرکن کیفیت بالاتری دارند.
http://www.gsjournal.ir/article_57811_70362c4d46fb969c5f6afb4b80a4f03e.pdfسازمان زمین شناسی و اکتشافات معدنی کشورفصلنامه علمی علوم زمین1023-7429176720080521Lithostratigraphy, Microbiostratigraphy and Microfacies of the Ilam Formation in Southwestern Khorram Abadسنگچینهشناسی، ریز زیستچینهشناسی و ریز رخساره سازند ایلام در جنوب باختر خرمآباد1241395782410.22071/gsj.2009.57824FAسید حمید وزیریگروه زمینشناسی، دانشکده علومپایه، دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهرانشمال.0000-0003-0752-9719داود جهانیگروه زمینشناسی، دانشکده علومپایه، دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهرانشمال.مهدی صفدریگروه زمینشناسی، دانشکده علومپایه، دانشگاهآزاداسلامی واحد خرمآباد.فرزانه چگنیگروه زمینشناسی، دانشکده علومپایه، دانشگاهآزاداسلامی واحد خرمآباد.Journal Article20061218 The Ilam Formation in southwestern Khorram Abad with a thickness of up to 204 meters consists of uniform limestones with Middle Turonian to Early Campanian age which were deposited in a continuous sedimentation process. In this section, the Ilam Formation has continuous and transitional contacts with the Sourgah Formation in the lower boundary and the Gurpi Formation in the upper boundary. In the present study, 9 genera, 30 species and 2 biozones of the planktonic foraminifera have been recognized. The Ilam Formation in the studied section consists of a shaly facies and three carbonatic microfacies include mudstone, wackestone and packstone containing planktonic foraminifera. Shaly facies and mentioned microfacies were deposited in deep-open marine, which formed in a quiet environmental condition and increased environmental energy in microfacies with mudstone texture toward microfacies with wackestone and packstone textures. Whereas in the studied section recognized microfacies are not related to parts of continental shelf,such as ; bar, lagoon and tidal flat, therefore it could be said that, the studied area was part of profound depositional basin in Middle Turonian to Early Campanian.سازند ایلام در جنوب باختر خرمآباد به ستبرای 204 متر عمدتاً از تناوبهای یکنواخت سنگآهک در طی یک رسوبگذاری پیوسته در زمان تورونین میانی تا کامپانین پیشین تشکیل شده است. این سازند در برش مورد مطالعه با مرزی تدریجی بر روی سازند سورگاه قرار گرفته و توسط سازند گورپی نیز با مرزی تدریجی و پیوسته پوشیده شده است. در مطالعات حاضر 9 جنس، 30 گونه و 2 زیستزون از روزنداران پلانکتون تشخیص داده شد. سازند ایلام در برش مورد مطالعه از یک رخساره شیلی و سه ریزرخساره کربناتی به نامهای گلسنگ، وکستون و پکستون دارای روزنداران شناور ساخته شده است. رخساره شیلی و ریزرخسارههای نام برده در بخش ژرف دریای باز ساخته شدهاند به گونهای که شیل در شرایط آرام محیطی نهشته شده است و انرژی محیطی از ریزرخساره با بافت گلسنگ به سوی ریزرخسارههای با بافتهای وکستون و پکستون افزایش یافته است. با توجه به این که ریزرخسارههای وابسته به بخشهای کمژرفای فلات قاره مانند سد، تالاب و پهنههای کشندی در برش مورد مطالعه شناسایی نشدهاند، بنابراین ناحیه مورد مطالعه ژرفترین بخش حوضه رسوبی در زمان تورونین میانی- کامپانین پیشین بوده است.http://www.gsjournal.ir/article_57824_2fbf23e1a615368e579307bd5e883b1a.pdfسازمان زمین شناسی و اکتشافات معدنی کشورفصلنامه علمی علوم زمین1023-7429176720080521Determination of the Geometrical Configuration of Trajectory in Kan-Karaj Area(Central Alborz) using Multiple Inverse Methodآرایش هندسی مسیرهای در گستره کن-کرج (بخش جنوبی البرز مرکزی) بر پایه وارونسازی چند مرحلهای1401495782510.22071/gsj.2009.57825FAمحسن الیاسیدانشکده زمینشناسی، پردیس علوم، دانشگاه تهرانسیران احمدیانپژوهشکده علوم زمین، سازمان زمینشناسی و اکتشاف معدنی کشورJournal Article20060612Analysis of paleostress history in Kan_Karaj Area is the main object of this research. Paleostress phases were determined and categorized by numerous mesoscale faults containing slickenside lineations .The results were controlled and supported by some other geological features such as orientation of axial plane of folds, intrusion and stylolitic planes. The orientation of finite principal stress axes and geometrical shape of stress ellipsoid in a 4-D stress space were analyzed by determination of rotational axis of each sub<sup>-</sup>area, according to Anderson Theory. Two different stress phases were separated and geometrical configuration of the maximum compressional stress trajectory were illustrating on the structural map. The resulting trajectory shows north- south trend with an outstanding convergence to the north which reflects incremental intensity of stress in that direction during the fault system activities. هدف اصلی این پژوهش، تحلیل تاریخچه تنش دیرینه در محدوده کن- کرج است. فازهای تنش دیرینه با استفاده از تعدادی گسل متوسط مقیاس دارای خطوارههای لغزشی، تعیین و دستهبندی شدند. نتایج حاصل، با توجه به برخی پدیدههای زمینشناسی دیگر همچون سطح محوری چینها، صفحات تزریق، و صفحات استیلولیت کنترل شدند. موقعیت محورهای اصلی تنش و شکل هندسی بیضوی تنش در فضای تنش چهار بعدی توسط تعیین محور چرخش در هر محدوده با توجه به نظریه اندرسون تحلیل شده است. دو فاز تنش متفاوت شناسایی و وضعیت هندسی مسیرهای تنش بیشینه فشارشی روی نقشه ساختاری نمایش داده شد. مسیرهای تنش محاسبه شده روند شمالی - جنوبی داشته و همگرایی محسوسی به سمت شمال نشان میدهند که نشاندهنده افزایش شدت تنش در حین فعالیتهای سامانه گسلی است.http://www.gsjournal.ir/article_57825_263c38f0abb03e173603aae56b18699f.pdfسازمان زمین شناسی و اکتشافات معدنی کشورفصلنامه علمی علوم زمین1023-7429176720080521Biostratigraphy of the First and Second Members of Type Section of the Shirgesht Formation in North of Tabas with Special Emphasis on Conodontsزیست چینه نگاری پاره سازندهای اول و دوم برش الگوی سازند شیرگشت واقع در شمال طبس بر اساس کنودونتها1501635782610.22071/gsj.2009.57826FAعباس قادریقطب فسیل شناسی، دانشگاه فردوسی مشهد، ایران0000-0001-9404-7827سید علی آقانباتیپژوهشکده علوم زمین، سازمان زمینشناسی و اکتشافات معدنی کشور، تهران، ایران.بهاءالدین حمدیپژوهشکده علوم زمین، سازمان زمینشناسی و اکتشافات معدنی کشور، تهران، ایران.جیمز اف. میلردانشگاه میسوری ایالات متحده امریکا.Journal Article20081008The Shirgesht Formation is one of the fossiliferous units of Central Iran which in the type section is defined (informally) in the terms of 3 members. This formation is mainly composed of limestone, marl, siltstone, shale and dolomite, conformably overlay on the upper part of the Derenjal Formation with a gradual contact, composed of brachiopods limestone bearing (<em>Billingsella</em> limestone). The Shirgesht Formation is overlain by sandy limestone and volcanic rocks of the Niur Formation.
To do biostratigraphy studies on the first and second members of Shirgesht Formation in the type section, totally 99 rock samples were selected. The conodont fauna of lower part of its first member contain some species of <em>Westergaardodina</em>, <em>Furnishina</em> and <em>prooneotodus</em> which show an age of late Cambrian. Several species of <em>Cordylodus</em>, <em>Oistodus</em>, <em>Drepanodus</em>, <em>Proconodontus</em> and <em>Paroistodus</em> in distance of middle part of the lower member to the end of the second member represent an age of Tremadocian – Arenigian. According to conodont content of the first and second members of Shirgesht Formation, 7 conodont assemblage zones were determined in the type section which show an age of Late Cambrian – Early Ordovician. The recognized biozones are as follow:
1. <strong><em>Furnishina</em> - <em>Westergaardodina</em></strong> Assemblage Zone.
2. <strong><em>Proconodontus</em> - <em>Oneotodus</em></strong> Assemblage Zone.
3. <strong><em>Cordylodus proavus</em> - <em>Cordylodus oklahomensis</em></strong> Assemblage Zone.
4. <strong><em>Cordylodus lindstromi</em></strong> Assemblage Zone.
5. <strong><em>Cordylodus angulatus</em></strong> Assemblage Zone.
6. <strong><em>Drepanodus</em> - <em>Paltodus deltifer</em></strong> Assemblage Zone.
7.<strong><em>Paroistodus proteus</em></strong> Assemblage Zone.
The mentioned conodont assemblage zones are equivalent to <strong><em>Cordylodus</em> spp.</strong>, <strong><em>Deltifer</em></strong>and<em> <strong>Proteus</strong></em> global standard conodont biozone. In contrast with the previous reports, the Cambrian – Ordovician boundary is located in the first member of the Shirgesht Formation. Thus, the Shirgesht Formation in type section is diachronous formation. سازند شیرگشت یکی از واحدهای پرفسیل ایران مرکزی است که در محل برش الگو در قالب سه پاره سازند (غیررسمی) معرفی شده است. این سازند به طور عمده شامل سنگآهک، مارن، سیلتسنگ، شیل و دولومیت بوده که به صورت همشیب و با گذر ظاهراً تدریجی بر روی سنگآهکهای حاوی فسیل بازوپایان (<em>Billingsella</em> limestone) بخش بالایی سازند درنجال قرار گرفته است و خود توسط سنگهای آتشفشانی و سنگآهکهای ماسهدار حاوی فسیل بخش زیرین سازند نیور پوشیده میشود.
به منظور انجام مطالعات زیستچینهنگاری و میکروپالئونتولوژی براساس کنودونتهای موجود، 99 نمونه سنگی مناسب از پاره سازندهای اول و دوم برش الگوی سازند شیرگشت برداشت شد. زیای کنودونتی به دست آمده از بخش زیرین پارهسازند اول آن، گونههایی از<em>Westergaardodina </em><em> </em><em>Furnishina,</em> و <em>Prooneotodus</em> را شامل میشود که شاخص زمان کامبرین پـسـین هـستند. وجود گـونههای مـختلفی از جـنسهای <em>Cordylodus,</em><em>Oistodus</em>,<em> Drepanodus</em> <em>Proconodontus,</em> و<em>Paroistodus</em>در فاصله بخـــش میانی پارهسازند اول تا اواخر پارهسازند دوم این برش هم نشاندهنـــــده زمان ترمادوسین ـ آرنیگین برای این سازند است.
مطالعه کنـودونتهای سازند شـیرگـشت در مـحل برش الـگو حـاکـی از وجود هـفت زیستزون تـجمعـی کنـودونتـی (Conodont Assemblage Zone) است که سن کامـبرین پـسیـن ـ اردوویـسیـن پـیشیـن را برای پاره سازندهای اول و دوم آن نشان میدهند. زیستزونهای تشخیص داده شده در این پارهسازندها عبارتند از:
1. <strong><em>Furnishina</em> - <em>Westergaardodina</em></strong> Assemblage Zone.
2. <strong><em>Proconodontus</em> - <em>Oneotodus</em></strong> Assemblage Zone.
3. <strong><em>Cordylodus proavus</em> - <em>Cordylodus oklahomensis</em></strong> Assemblage Zone.
4. <strong><em>Cordylodus lindstromi</em></strong> Assemblage Zone.
5. <strong><em>Cordylodus angulatus</em></strong> Assemblage Zone.
6. <strong><em>Drepanodus</em> - <em>Paltodus deltifer</em></strong> Assemblage Zone.
7.<strong><em>Paroistodus proteus</em></strong> Assemblage Zone.
زیستزونهای کنودونتی فوق، معادل زیستزونهای استاندارد جهانی <em>Cordylodus</em> spp. <em>Deltifer,</em> و <em>Proteus</em> میباشند. برخلاف نوشتههای پیشین که گذر کامبرین ـ اردویسین را در حد فاصل سازندهای درنجال و شیرگشت معرفی میکردند، این مرز درون پارهسازند اول این سازند قرار گرفته است و لذا سازند شیرگشت در محل برش الگو، یک سازند دو زمانه است.
http://www.gsjournal.ir/article_57826_12795aa55737b98cb5dc8d91e0cf9b7a.pdfسازمان زمین شناسی و اکتشافات معدنی کشورفصلنامه علمی علوم زمین1023-7429176720080521Characterization and Ore Dressing Studies of Kerman Diasporic Bauxiteمطالعات شناسایی و فرآوری بوکسیت دیاسپوری کرمان1641715782710.22071/gsj.2009.57827FAمهدی معظمی گودرزیدانشگاه صنعتی امیرکبیر (پلی تکنیک تهران) دانشکده مهندسی معدن متالورژی و نفت، تهران، ایرانبهرام رضاییدانشگاه صنعتی امیرکبیر (پلی تکنیک تهران) دانشکده مهندسی معدن متالورژی و نفت، تهران، ایراناحمد امینیسازمان زمینشناسی و اکتشافات معدنی کشور، تهران، ایرانJournal Article20060226 In this research firstly ore characterization studies from ore dressing point of view have been conducted and then increase in module ratio i.e. ratio of Al<sub>2</sub>O<sub>3</sub> to SiO<sub>2</sub> of the bauxite samples from Boolboolieh area of Kerman province investigated by the means of ore dressing techniques. Obtained results from ore characterization studies revealed diaspore and hematite were major mineral phases and Al<sub>2</sub>O<sub>3</sub>, Fe<sub>2</sub>O<sub>3</sub> and SiO<sub>2</sub> contents of head sample were 36.6, 27.02 and 20.32 % respectively and consequently module ratio was determined to be 1.8. Mineralogical studies on all prepared microscopic sections show clastic texture that contains pisolith and oolith particles inside microcrystalline matrix formed from hematite, clay minerals and fine bauxite particles. In ore dressing studies, physical separation methods, selective grinding, heavy media separation and tabling have been investigated. Obtained results from selective grinding revealed that alumina to silica ratio increases from 1.8 to 1.91 with alumina recovery about 69.3 %. Heavy Liquid separation tests proved that alumina to silica ratio increases to 3.32 with 64.02% alumina recovery by adjusting heavy liquid density to 3.22. Tabling tests approved increase in concentrate module ratio to 2.64 with reduction in alumina recovery to 21%.در این تحقیق در ابتدا مطالعات شناسایی از دیدگاه فرآوری و سپس امکان افزایش نسبت مدول آلومینا به سیلیس با کمک آزمایشهای فرآوری بر روی نمونههای بوکسیت دیاسپوری منطقه بلبلویه کرمان بررسی گردید. نتایج به دست آمده از مطالعات شناسایی نشان داد که کانیهای اصلی تشکیل دهنده کانسنگ دیاسپور و هماتیت میباشند و درصدAl<sub>2</sub>O<sub>3 </sub> ،Fe<sub>2</sub>O<sub>3</sub> وSiO<sub>2</sub> به ترتیب برابر 6/36 ، 02/27 و 32/20 درصد است که با توجه به میزان Al<sub>2</sub>O<sub>3</sub> و SiO<sub>2</sub>نسبت مدول آلومینا به سیلیس برابر 8/1 محاسبه گردید. مطالعات کانیشناسی بر روی مقاطع نشان داد که در تمامی نمونهها بافت کلاستیک شامل ائولیتها و پیزولیتهای بوکسیتی در درون یک زمینه ریزبلور که خود مخلوطی از هماتیت و کانیهای رسی و بوکسیت میباشد، قابل مشاهده است. در بخش مطالعات فرآوری، روشهای فیزیکی شامل خردایش انتخابی، واسطه سنگین و میز مورد بررسی قرار گرفت. با کمک خردایش انتخابی نمونه در درون آسیای گلولهای و پس از حذف ذرات کوچکتر از 45 میکرون، نسبت مدول با بازیابی 3/69 درصدی آلومینا از 80/1 به 91/1 افزایش یافت. در بخش مطالعات واسطه سنگین با انتخاب چگالی 22/3 گرم بر سانتیمتر مکعب نسبت مدول در بخش سنگین با بازیابی 02/64 آلومینا به 32/3 افزایش یافت. در بخش مطالعات میز با وجود افزایش نسبت مدول در بخش کنسانتره به 64/2، بازیابی آلومینا به کمتر از 21 درصد تقلیل یافت.http://www.gsjournal.ir/article_57827_14c7c410067a591d7e01aa133401dcba.pdfسازمان زمین شناسی و اکتشافات معدنی کشورفصلنامه علمی علوم زمین1023-7429176720080521Overall Slope Stability Analysis of Chadormalu Iron Mine(North Western Wall) by using Empirical, Analytical & Numerical Methodsتحلیل پایداری نهایی دیواره شمال باختری معدن چادرملو با استفاده از روشهای تجربی، تحلیلی و عددی1721815782810.22071/gsj.2009.57828FAآرش افشاریانشرکت مهندسی کانیکاوان شرق، تهران، ایرانیاسر نعیمیگروه مکانیک سنگ دانشگاه تربیت مدرس؛ شرکت مهندسی کانیکاوان شرقمحمد عطاییدانشگاه صنعتی شاهرود، شاهرود، ایرانJournal Article20070221 Slope stability studies is one of the most considerable parameter of safety and economical factors of open pits.
Because the pit walls usually consist of different characteristics of lithology and structure, using only one slope for all walls is not enough and reasonable.
So they need carefull geological and geotechnical studies to determine the geotechnical limits of the pit.
By using MRMR methods, SlopeW 2004 and FLAC 4.0 softwares and comparing the results,optimum slopes for North western wall of Chadormalu Iron mine have been calculated.
On the basis of all available data,the following geotechnical domains have been distinguished for North western wall of Chadormalu Iron mine:
• Lithology and Structure
• Pit Wall Orientation
• Rock Mass Rating and conditions
North western open pit wall is bounded by metasomatite, albite metasomatite, and ore. The structure of this domain is distinguished by steep normal faults with great displacement and brecciate limestone.The results of geotechnical boreholes, modeling and studies indicate that the overall slope of this domain could be increased from 52, to 60 degrees.امروزه مبحث پایداری شیب یکی از پارامترهای اصلی و تعیینکننده در اقتصاد و ایمنی معادن روباز است. اختصاص یک شیب برای کل دیوارههای معدن در بیشتر معادن درست نیست چرا که دیوارههای معدن معمولاً از مصالح مختلف و با شرایط ساختاری متفاوتی تشکیل شدهاند و بنابراین، باید طراحی شیب پس از تعیین پارامترهای ژئوتکنیکی، سنگشناسی مختلف و مشخصشدن محدودههای ژئوتکنیکی گودال معدن (پیت) تعیین شود. در این پژوهش، با استفاده از روشهای MRMR، روش بیشاپ(نرم افزار SlopeW 2004) و روش عددی (نرم افزارFlac 4.0) و مقایسه نتایج آنها، شیبهای بهینه برای دیواره نهایی معدن بهدست آمده است. بدین منظور با تهیه نقشه زمینشناسی و زمینساخت معدن، حفر 5 حلقه گمانه ژئوتکنیکی به طول10/1049 متر در اطراف گودال، برداشت مغزههای حاصل (ثبت حدود 130000 ویژگی)، تهیه نمودار ژئوتکنیکی گمانهها، نمونهگیری از مغزههای به دست آمده و انجام آزمایشهای مکانیک سنگ بر روی نمونهها و همچنین برداشتهای سطحی، گودال معدن چادرملو به پنج محدوده ژئوتکنیکی تقسیم شد که تفکیک 5 محدوده ژئوتکنیکی در معدن بر اساس 1- سنگ شناسی و ساختار، 2- جهتیابی دیوارههای گودال و 3- شرایط، کیفیت و امتیاز تودهسنگ، صورت گرفته است.
در این مقاله، پایداری نهایی دیواره شمالباختری معدن (محدوده 4 ژئوتکنیکی) مورد بررسی قرار خواهد گرفت. دلیل انتخاب محدوده 4 ژئوتکنیکی، نهاییشدن بخش زیادی از این دیواره و حائز اهمیتبودن آن از لحاظ موقعیت و دسترسی از این دیواره به دامپها و محدودههای 2 و 3 است.
این محدوده از سنگهای متاسوماتیت، آلبیت متاسوماتیت و ماده معدنی تشکیل شده است. ساختار محدوده با گسلهای نازک پرشیب با جابهجایی زیاد که در برخی موارد سنگآهک برشی دیده میشود، مشخص شده است. گفتنی است از 5 حلقه گمانه ژئوتکنیکی، 1 حلقه گمانه به ژرفای 208 متر در این محدوده حفر شده است. برای این محدوده مقطع ژئوتکنیکی همراه با مقاطع زمینشناسی به روز شده تهیه شد. نتایج مدلسازی و مطالعات نشان داد که شیب نهایی این محدوده میتواند از 52 درجه به 60 درجه افزایش یابد.http://www.gsjournal.ir/article_57828_1be4d27a1e23a73e950af5ea710143ed.pdfسازمان زمین شناسی و اکتشافات معدنی کشورفصلنامه علمی علوم زمین1023-7429176720080521Geological Investigations of Main Intrusions of the Central Alborzبررسی زمینشناختی تودههای نفوذی عمده البرز مرکزی1821975782910.22071/gsj.2009.57829FAمحمد ولی ولیزادهپردیس علوم، دانشکده زمین شناسی، دانشگاه تهران، تهران، ایرانحمیدرضا عبدالهیپردیس علوم، دانشکده زمین شناسی، دانشگاه تهران، تهران، ایرانمحمود صادقیاندانشکده علوم زمین، دانشگاه صنعتی شاهرود، شاهرود، ایرانJournal Article20050618 The intrusive bodies of Central Alborz constiute speciale distribution. And they are located near major faults, and also they are accompnied by pyroclastic rocks of the Karaj Formation.Moreover they display lithological diversity and they occur as sill, lopolith, stock and plug.
These intrusive bodies blong to post upper Eocene and they are related to the Pyrenean- equivalent orogenic phase.
Rregarding the geochemical results obtained by other researchers, as well as determining the nomenclature, definiton of granitoid and gabbroic bodies the composition of the above mentioned masses, fall within the calc - alkaline to alcaline range.
However, most specimens are plotted in the field of type I granitoids.From the tectonic viewpoint, all of the intrusive bodies are Considered as syntectonic. Moreover, they are often of continental subduction Zone(CAG)origin , while other may be long to continental collision type(CCG), and a few are located to the island arcs(IAG).تودههای نفوذی البرز مرکزی با پراکندگیهای خاص، به شکل سیل، لوپولیت، فاکولیت، استوک و پلاگ در درون سنگهای آذرآواری سازند کرج و معادل آن جای گرفتهاند. تودههای مذکور از نظر سنی به بعد از ائوسن پسین تعلق داشته و فاز کوهزایی معادل پیرنه، بستر مناسبی را برای تشکیل آنها ایجاد کرده است. با توجه به بررسی نتایج تجزیه شیمیایی نمونههایی که توسط محققان مختلف برداشت شده است، ضمن نامگذاری و تعیین سری ماگمایی و مدلسازی تودههای گرانیتوییدی و گابرویی، مشخص شد که این تودهها از نوع I هستند و دارای ماهیت کلسیمی- قلیایی تا قلیایی هستند. از نظر محیط زمینساختی همة تودهها از نوع همزمان با کوهزایی هستند. انواع مدلهای زمینساختی آن، در قالب گرانیتوییدهای کمان قارهای(CAG) قرار میگیرند.http://www.gsjournal.ir/article_57829_2d4828b53be755d78676316c20699959.pdfسازمان زمین شناسی و اکتشافات معدنی کشورفصلنامه علمی علوم زمین1023-7429176720080521Clay Mineral Study of Pabdeh Formation in Type Section and it´s Comparison with NGS Data from Kupal Oil Field
(Well No. 12 & 38)بررسی کانیهای رسی سازند پابده در برش تیپ و داده های NGS این سازند در میدان نفتی کوپال (چاههای شماره 12 و 38)1982095783110.22071/gsj.2009.57831FAمحبوبه حسینی برزیدانشگاه شهید بهشتی، دانشکده علوم زمین، تهران، ایرانریحانه علی نژاد کردیدانشگاه شهید بهشتی، دانشکده علوم زمین، تهران، ایرانهرمز قلاوندشرکت ملی مناطق نفت خیز جنوب، اداره زمین شناسی بنیانی، اهواز، ایرانJournal Article20070816The calcimeteric analysis of samples from Pabdeh Formation, in type section (north of Dezful embayment subzone), represent a marl and shaly marl lithology. SEM images from these samples represent chlorite flakes with diagenetic origin (transformation of illite to chlorite) and imply the possible existence of other detrital clay minerals (include chlorite). However, XRD analysis of selected samples indicates the existence of montmorillonite, illite and chlorite showing a descending trend for clay percent and montmorillonite and ascending one for illite and chlorite from bottom to top of these deposits. Based on these evidences, we introduced the possibility for cooling in climate condition and shoaling in depth of deposition, from bottom to top of the Pabdeh Formation.
Study of Th, K & Th/K peaks of NGS log represents the existence of montmorillonite and illite, as common clay mineral. Calculating clay mineral percent, shale percent and uranium trend imply an anomaly at the uppermost part of the Pabdeh Formation which could be related to fault activity in Central Dezful embayment subzone and sediment supply probably due to Pyrrenean orogeny.
Therefore, investigation of clay mineral represent difference in sedimentary framework between northern Dezful embayment subzone and central Dezful embayment subzone and their different response to change in geological condition. سازند پابده از نهشتههای ابتدای ترشیری در زون زمینساختی زاگرس است که در این مطالعه، علاوه بر بررسی کانیهای رسی این سازند در توالی چینهای، نتایج مرتبط با کانی رسی در این نهشتهها در دو زیر زون فروافتادگی دزفول شمالی (برش سطحی در مقطع تیپ) و میانی (برشهای زیر سطحی) مقایسه شده است. با کلسیمسنجی نمونههای سازند پابده در برش تیپ این سازند، واقع در تنگ پابده، تفکیک لایههای مارن شیلی و مارنی سازند انجام شد. تصاویر میکروسکوپ الکترونی(SEM) نمونههای انتخابی از این نهشتهها، حاکی از وجود کانی رسی کلریت با ساختار مشخص و از منشأ دیاژنزی (حاصل تبدیل ایلیت به کلریت) است و احتمال وجود دیگر کانیهای رسی (همچنین کلریت) با منشأ تخریبی نیز وجود دارد. تجزیه پراش پرتو ایکس (XRD) و تجزیه و تحلیل کیفی دادهها، نوع کانی رسی را در مارنهای شیلی این سازند، مونتموریلونیت، ایلیت و کلریت نشان میدهد. همچنین تجزیه و تحلیل نیمهکمی این دادهها حاکی از روند کلی کاهش میزان رس، کاهش مونتموریلونیت و افزایش ایلیت و کلریت به سمت بالای این سازند است. با توجه به منشأ تخریبی دو کانی مونتموریلونیت و ایلیت در سازند پابده، روند کانیهای ذکر شده، همراه با روند کلی کاهش میزان رس سازند، میتواند بیانگر سرد شدن تدریجی آبوهوا و کمژرفا شدن حوضه در هنگام نهشت رسوبات سازند پابده به سمت بالای این سازند باشد. همچنین، نبود کانی مونتموریلونیت در بالاترین نمونه انتخابی و فراوانی غالب ایلیت در این نمونه، میتواند در ارتباط با فاز کوهزایی پیرنه زون فروافتادگی دزفول شمالی باشد. از سوی دیگر، تعیین کانی رسی در دو برش زیر سطحی میدان نفتی کوپال (چاههای شماره 12 و 38)، با استفاده از نمودارهای چاهپیمایی NGS (پیکهای Th,K و Th/K )، حاکی از وجود کانی رسی مونتموریلونیت و ایلیت است. روند کانی رسی و درصد شیل در این چاهها، بیانگر روند کم و بیش ثابتی است که تنها در بخشهای انتهایی سازند افزایش چشمگیری نشان میدهد. این افزایش همراه با وجود بیشینه مشخصی از اورانیم در نمودارهای چاهپیمایی، میتواند در ارتباط با عملکرد فاز کوهزایی پیرنه در زون فروافتادگی دزفول میانی باشد.http://www.gsjournal.ir/article_57831_221476e1164da7dfc926fd4d67b6f87d.pdfسازمان زمین شناسی و اکتشافات معدنی کشورفصلنامه علمی علوم زمین1023-7429176720080521Geochemistry and Petrogenesis of an Alkaline-Calc Alkaline Volcanic Suite North Central Iran: The Role of Crystal Fractionation and Enrichment Processes in a Back-arc Environmentزمینشیمی و سنگزایی مجموعة آتشفشانی قلیایی-نیمه قلیایی شمال ایران مرکزی: نقش فرایندهای تفریق بلوری و غنیشدگی سنگهای اسیدی تا بازی در یک محیط پشت کمان2102235783210.22071/gsj.2009.57832FAفرامرز طوطیدانشکده زمینشناسی، پردیس علوم، دانشگاه تهران، تهران، ایرانسیما یزدانیدانشکده زمینشناسی، پردیس علوم، دانشگاه تهران، تهران، ایرانکمالالدین بازرگانی گیلانیدانشکده زمینشناسی، پردیس علوم، دانشگاه تهران، تهران، ایرانJournal Article20060710 South Kahrizak volcanic rocks with Eocene age are located in the north part of Central Iran. These rocks are mainly composed of pyroclastics (tuff and ignimbrites) and lava flows (rhyolite, trachyandesite, basaltic trachyandesite and basalt). Petrographic evidence such as: zoning, sieve texture and rounded crystals in plagioclase and pyroxene phenocrysts show the non-equilibrium conditions between melt and crystals during magma cooling. Geochemical characteristics indicate that these rocks locate in the subalkaline to alkaline domain. The highly enrichment of LREE compared to HREE, high content of LILE relative to HFSE and significant anomalies of Nb, Ta and Ti reveal the characteristics of a subduction - related volcanism. Whereas, the alkaline affinity of rocks shows that they may have formed in an extentional region, most probably a back-arc basin. در منطقه جنوب کهریزک، سنگهای آتشفشانی ائوسن در بخش شمالی زون ایران مرکزی رخنمون دارند. این مجموعه شامل سنگهای آذرآواری (توف و ایگنیمبریت) و گدازهها (ریولیت، تراکیآندزیت، تراکیآندزیت بازالتی و بازالت) است. سنگهای آتشفشانی در محدودة مورد مطالعه، شواهد سنگنگاری (زونبندی، بافت غربالی و گردشدگی سطح بلور در بلورهای پلاژیوکلاز و پیروکسن) عدم تعادل ماگما هنگام تبلور را نشان میدهند. بررسیهای زمینشیمیایی نشان میدهد که گدازههای منطقه در قلمرو نیمه قلیایی و قلیایی قرار میگیرند. غنیشدگی LREE در مقایسه با HREE و بالا بودن مقدار عناصر ناسازگار LILE نسبت به HFSE همچنین بیهنجاری شاخص Nb، Ti و Ta در گدازههای منطقه، از نشانههای سنگهای مربوط به فرورانش است. گرایش گدازههای منطقه به سمت سری قلیایی، به گمان نشانگر یک رژیم کششی مشابه حوضههای پشتکمان است. http://www.gsjournal.ir/article_57832_d2d359a3a4cd28a091675cec7363a4f4.pdf